جریان‌ تصاعد در جنگ‌ ایران‌ و عراق

چاپ ایمیل

Imageبحث‌ اصلی‌ در تصاعد بحران‌ این‌ است‌ كه‌ آیا شركت‌كنندگان‌، شدت‌ دشمنی‌ را كنترل‌ می‌كنند یا این‌ گونه‌ خصومتها جریانی رو به‌ افزایش‌ است‌؟

 

 

 

 

جریان‌ تصاعد در جنگ‌ ایران‌ و عراق

 

نویسنده‌ :فیلیپ سابین و افرایم كارش‌

 

مترجم‌:گروه‌ مطالعات‌ جنگ‌

 

 

چكیده‌

 

نویسنده‌ به‌ پاره‌ای‌ از مسائل‌ تصاعد در تاریخ‌ جنگها و تصاعد در كشمكشهای‌ هسته‌ای‌ بین‌ شرق و غرب‌ می‌پردازد و هدف‌ خود را از بررسی‌ مسئله‌ تصاعد در جنگ‌ ایران‌ و عراق اینطور بیان‌ كرده‌ است‌ كه‌ كدامیك‌ از تئوریهای‌ تصاعد با تجربه‌ جنگ‌ ایران‌ و عراق انطباق بیشتری‌ دارد. او در ابتدای‌ هر بحث‌ سؤالی‌ را مطرح‌ كرده‌ و توضیح‌ و جواب‌ سؤال‌ خود را با كنكاش‌ در جنگ‌ ایران‌ و عراق و با استفاده‌ از مسئله‌ تصاعد در جنگهای‌ مختلفی‌ مثل‌ جنگ‌ اعراب‌ و اسرائیل‌، جنگ‌ كره‌ و... ارائه‌ كرده‌ است‌. در آخر ویژگیهای‌ تصاعد در جنگ‌ ایران‌ و عراق را بیان‌ كرده‌ و با روز شماری‌ چند از وقایع‌ جنگ‌ ایران‌ و عراق مقاله‌ خود را به‌ پایان‌ می‌برد.

 

مقدمه‌ مترجم‌

 

سابقه‌ مفهوم‌ تصاعد در ادبیات‌ دفاعی‌ استراتژیك‌، به‌ پیدایش‌ ایده‌ جنگ‌ محدود در دكترینهای‌ هسته‌ای‌ برمی‌گردد. دكترین‌ جنگ‌ محدود هسته‌ای‌ براین‌ فرض‌ استوار بود كه‌ دست‌ زدن‌ به‌ یك‌ جنگ‌ هسته‌ای‌ كنترل‌ شده‌ بین‌ دو بلوك‌ شرق و غرب‌ نه‌ تنها ممكن‌ است‌ بلكه‌ به‌ نوبه‌ خود موجب‌ تحكیم‌ بازدارندگی‌ هسته‌ای‌ بین‌ ابرقدرتها می‌گردد. چون‌ حریف‌ متوجه‌ خواهد شد كه‌ خسارت‌ وارده‌، تنها مشتی‌ از خروار است‌، به‌ طور عینی‌ معمولی‌ در خواهد یافت‌ كه‌ ادامه‌ دادن‌ به‌ تبادل‌ هسته‌ای‌ و درگیرشدن‌ در یك‌ جنگ‌ تمام‌ عیار چه‌ عواقب‌ وخیمی‌ به‌ بارخواهد آورد. در مقابل‌ این‌ دكترین‌ عده‌ای‌ از تحلیل‌گران‌ استراتژی‌ با طرح‌ این‌ انتقاد كه‌ دكترین‌ جنگ‌ محدود برمفروض‌ اولیه‌ وجود بازیگران‌ كاملا" عقلایی‌ از دو طرف‌ درگیری‌ بناشده‌ است‌، مسئله‌ تصاعد را مطرح‌ كردند. بطور خلاصه‌تصاعدبه‌معنای‌ آن‌است‌ كه‌ به‌دلایل‌ مختلف‌ هیچ‌ تضمینی‌ وجودنداردكه‌ یك‌ سطح‌ از درگیری‌ هسته‌ای‌ به‌ سطحی‌ بالاتر ارتقاء پیدا نكند و بنابراین‌، فكر ممكن‌ بودن‌ یك‌ جنگ‌ هسته‌ای‌ كوچك‌ و كنترل‌ شده‌ دیوانگی‌ محض‌ است‌. چون‌ هرلحظه‌ ممكن‌ است‌ جنگ‌ به‌ عرصه‌هایی‌ كشیده‌ شود كه‌ نتیجه‌ نهایی‌ همان‌ نابودی‌ دو طرف‌ خواهد بود همچنان‌ كه‌ نویسندگان‌ مقاله‌ یادآوری‌ می‌كنند مفهوم‌ تصاعد بیشتر در عرصه‌ هسته‌ای‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌ است‌ و مقاله‌ حاضر یكی‌ از محدود منابعی‌ است‌ كه‌ سعی‌ كرده‌ این‌ مفهوم‌ تئوریك‌ را در جنگ‌ ایران‌ و عراق مورد تجزیه‌ و تحلیل‌ قرار دهد. با توجه‌ به‌ این‌ نوع‌ نگرش‌ به‌ جنگ‌ ترجمه‌ این‌ مقاله‌ مفید به‌ نظر می‌رسد. لازم‌ به‌ توضیح‌ است‌ كه‌ این‌ مقاله‌ قبل‌ از جنگ‌ متحدین‌ علیه‌ عراق نوشته‌ شده‌ است‌.

 

مطالب‌ فراوانی‌ درباره‌ تصاعد بحران‌ در عرصه‌ استراتژی‌ هسته‌ای‌ یا دخالت‌ ابرقدرتها در جنگهای‌ محدودی‌ چون‌ ویتنام‌ نوشته‌ شده‌ است‌. افزون‌ بر آن‌، ریچار اسموك‌ مسأله‌ تصاعد را در جنگهای‌ گوناگون‌ پیش‌ از سال‌ 1945 بررسی‌ كرده‌ است‌. اما درباره‌ پویایی‌ تصاعد در منازعات‌ میان‌ كشورهای‌ پیشرفته‌ جهان‌ سوم‌ تاكنون‌ بحث‌ چندانی‌ صورت‌ نگرفته‌ است‌. این‌ موضوع‌با توسعه‌ تجهیزات‌ نظامی‌ پیچیده‌ از جمله‌ تسلیحات هسته‌ای و شیمیایی در كشورهای جهان ‌سوم اهمیت فزاینده‌ای می‌یابد و خصومتهای‌ محلی‌ نیز نسبت‌ به برخورد ایدئولوژیكی‌ شرق و غرب‌ اهمیت‌ بیشتری‌ می‌یابد.

 

برخی‌ از تئوریهای‌ تصاعد، مانند اهمیت‌ «آستانه‌ها» كه‌ ممكن‌ است‌ همراه‌ با خشونت‌ باشد،در مباحث‌ استراتژیك‌ پذیرفته‌ شده‌اند.

 

دیگر تئوریها مانند كنترل‌ ناپذیری ‌تصاعد و اهمیت ‌برخورداری ‌از سلطه ‌در تصاعد نظامی‌ بسیار بحث ‌برانگیز باقی ‌مانده ‌است‌. در این‌ مقاله ‌تأثیر مهمترین ‌درگیری اخیر در جهان‌ سوم‌، یعنی‌ جنگ‌ هشت‌ ساله‌ بین‌ ایران‌ و عراق، بر تئوری‌ تصاعد «ابرقدرتها» بررسی‌ می‌شود.

 

هدف‌ این‌ است‌ كه‌ دریابیم‌ كدامیك‌ از تئوریهای‌ تصاعد، با تجربه‌ جنگ‌ خلیج‌ (فارس‌) انطباق بیشتری‌ دارد و آیا منطق‌ حاصل‌ در زمینه‌ پویایی‌ تصاعد ابرقدرتها در این‌ مورد نیز صدِ می‌كند همچنین‌ موضوع‌ نادیده‌ گرفتن‌ كاهش‌ تصاعد، كه‌ عاملی‌ مهم‌ در این‌ جنگ‌ ، مدتها قبل‌ از آتش‌بس‌ نهایی‌ بود بررسی‌ خواهد شد.

 

درباره‌ تاریخ‌ جنگ‌ ایران‌ و عراق تاكنون‌ نظریات‌ زیادی‌ مطرح‌ شده‌ و همچنین‌ روز شماری‌ از این‌ جنگ‌ نیز در پایان‌ مقاله‌ برای‌ یادآوری‌ ترتیب‌ وقایع‌ آمده‌ است‌. این‌ مقاله‌ شامل‌ موضوعات‌ تئوریكی‌ است‌ تا رهیافتی‌ تحلیلی‌ فراهم‌ كند و نتیجه‌گیریهایی‌ ارائه‌ شود كه‌ قابل‌ اعمال‌ درگیری‌ منازعات‌ جهان‌ سوم‌ هم‌ باشد. هدف‌ اصلی‌ ارائه‌ بینش‌ عمیقتری‌ درباره‌ جریان‌ تصاعدی‌ این‌ جنگ‌ بین‌ متخاصمین‌ منطقه‌ای‌ است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ با درنظر داشتن‌ اختلافات‌ درموارد مشخص‌ در منازعات‌ مشابهی‌، كه‌ در آینده‌بین‌ قدرتهای‌ منطقه‌ای‌ ایجاد می‌شود از آن‌ استفاده‌ نمود.

 

آیا تصاعد، عمدی‌ وكنترل‌ پذیر است‌؟

 

بحث‌ اصلی‌ تئوریكی‌ در تصاعد بحران‌ این‌ است‌ كه‌ آیا شركت‌كنندگان‌ از یك‌ نردبان‌ و یا یك‌ آسانسور استفاده‌ می‌كنند؛ یعنی‌ آیا شدت‌ دشمنی‌ را كنترل‌ می‌كنند یا این‌ گونه‌ خصومتها به‌ طور ذاتی‌، جریانی‌رو به‌ افزایش‌ است‌

 

این‌ دو امكان‌ ویژگی‌ انحصاری‌ دوجانبه‌ دارد؛ زیرا ممكن‌ است‌ متخاصمان‌، سیاستهای‌ خود را حفظ‌ كنند اگرچه‌ شاید جریان‌ نبرد بااقدامهای‌ تعاملی‌، در وضعیتی‌ كه‌ به‌ نفع‌ هیچیك‌ از دو طرف‌ نیست‌، گسترش‌ یابد؛ گستره‌ای‌ كه‌ در آن‌، متخاصمان‌ به‌ طور واقعی‌ در كنترل‌ عملكردهای‌ خود می‌كوشند و توانایی‌ فشارهای‌ تصاعدی‌ و ذاتی‌ در این‌ مسائل‌، مهم‌ به‌ شمار می‌آید.

 

از دست‌ دادن‌ كنترل‌، كه‌ اغلب‌ در جنگ‌ هسته‌ای‌ پیش‌بینی‌ می‌شود، به‌ دلیل‌ وجود اختلال‌درخطوط‌ فرماندهی‌ است‌.این‌ مسأله‌درموردجنگ‌ایران‌ و عراق صدِ نكرد زیرا در این‌ جنگ ‌هر یك‌ از دو طرف‌ متخاصم ‌با ابتكارات ‌نظامی ‌خود جنگ‌ را در كنترل ‌كامل ‌داشت‌.

 

مهمترین‌ اقدام‌ نظامی‌ ناخواسته‌ در جولای‌ 1988 رخ‌ داد كه‌ ناو «وینسنس‌» آمریكا به‌ صورتی‌ غیر عمدی‌ یك‌ هواپیمای‌ مسافربری‌ ایرانی‌ را سرنگون‌ كرد. این‌ امر نه‌ تنها باعث‌ انتقام‌ خشمگین‌ ایران‌ نگردید بلكه‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ این‌ مسأله‌ یكی‌ از عوامل‌ متقاعدكننده‌ ایران‌ در پذیرش‌ آتش‌بس‌ پیشنهادی‌ سازمان‌ ملل‌ پس‌ از دو هفته‌ بود.

 

رویدادهای‌ اتفاقی‌ نظیر درگیری‌ ناوهای‌ «وینسنس‌ » و «استارك‌ » (كه‌ با موشكهای‌ عراقی‌ در ماه‌ مه‌ 1987 از كار افتاد) مواردی‌ بسیار استثنایی‌ است‌. دیگر اقدامات‌ نظامی‌ بیشتر حالتی‌ عمدی‌ و سنجیده‌ داشت‌ و متخاصمین‌ براساس‌ منافع‌، هزینه‌ها،محدودیتها و اهداف‌ معین‌ خود آنها را مورد بررسی‌ و سنجش‌ قرار می‌دادند.

 

دراین‌ جنگ‌ اقدامات‌ شتابزده‌ غیرمحتاطانه‌ مبهم‌ انجام‌ نشد، بسیاری‌از صاحبنظران‌ نگران‌ بودند، چنین‌ وقایعی‌ كه‌ امكان‌ آن‌ در جنگ‌ هسته‌ای‌ وجود دارد، در این‌ جنگ‌ نیز رخ‌ دهد. نخستین‌ اقدام‌ مهم‌ تصاعدی‌ عراق ، كه‌ همان‌ تصمیم‌ عراق درسپتامبر 1980 مبنی‌ بر افزایش‌ مخاصمه‌ باایران‌ از حالت‌ درگیریهای‌ مرزی‌ به‌ جنگی‌ تمام‌ عیار بود، یك‌ روند عمدی‌ و صعودی‌ به‌ شمار می‌آید كه‌ تنها پس‌ از ناتوانی‌ در مهار خطر ایران‌ با ابزار دیگری‌ انجام‌ شد. همین‌ امر در مورد اقدامهای‌ تصاعدی‌ بعدی‌ عراق صدِ می‌كند كه‌ بمباران‌ محدود شهرهای‌ ایران‌ از لحاظ‌ گستره‌ شدت‌ و مدت‌ پس‌ از تبلیغات‌ هشدار دهنده‌ طولانی‌ انجام‌ می‌پذیرفت‌.

 

تمسك‌ عراق به‌ سلاحهای‌ شیمیایی‌، اگرچه‌ سیر صعودی‌ داشت‌، بسیار محدود بود. البته‌ عراق تا قبل‌ از هشدارهای‌ طولانی‌ مبنی‌ بر استفاده‌ از سلاحهای‌ شیمیایی‌ و كاربرد ابتدایی‌، گاز اشك‌آور از جولای‌ تا اوت‌ 1982، از گازهای‌ كشنده‌ شیمیایی‌ استفاده‌ نكرد. عراق گازهای‌ سمی‌ را تنها در نقاط‌ حساس‌ جبهه‌ به‌ كار برد و این‌ تنها در در وضعیتی‌ بود كه‌ امكان‌ متوقف‌ كردن‌ حملات‌ ایران‌ از هیچ‌ راه‌ دیگری‌ وجود نداشت‌.

 

ایران‌ به‌ نوبه‌ خود در واكنش‌ به‌ حملات‌ تحریك‌آمیز عراق علیه‌ نفتكشها از سال‌ 1984 بسیار محتاط‌ بود و در مدتی‌ طولانی‌، واكنشهای‌ ایران‌ در پایین‌ترین‌ سطح‌ ممكن‌ حفظ‌ شد. ایران‌ از اعتراف‌ به‌ تهاجم‌ علیه‌ كشتیرانی‌ غیر نظامی‌ خودداری‌ و برای‌ كاهش‌ نگرانی‌ بین‌المللی‌ نسبت‌ به‌ بستن‌ تنگه‌ هرمز همواره‌ تأكید می‌كرد كه‌ قصد چنین‌ عملی‌ را ندارد؛ زیرا جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ نخستین‌ كشوری‌ است‌ كه‌ پیامدهای‌ چنین‌ اقدامی‌ را متحمل‌ خواهد شد.

 

كشورهای‌ خلیج‌(فارس‌) نیز نسبت‌ به‌ دخالت‌ مستقیم‌ ابرقدرتها در این‌ منطقه‌ اكثراً نگرانی‌ داشتند. البته‌ پس‌ از سال‌ 1987 (سه‌ سال‌ پس‌ از آغاز جنگ‌ نفتكشها) بود كه‌ سرانجام‌ كویت‌ را وادار كرد تا خواستار حمایت‌ ابرقدرتها شود؛ حتی‌ زمانی‌كه‌ نیروی‌ دریایی‌ آمریكا به‌ دخالت‌ در خلیج‌فارس‌ اقدام‌ كرد، واكنش‌ تهران‌ سنجیده‌ و محدود بود. این‌ واكنشها در سطح‌ نمایش‌ قدرت‌، مانورهای‌ دریایی‌ گسترده‌ و استقرار موشكهای‌ چینی‌ كرم‌ ابریشم‌ در تنگه‌ هرمز بود. همچنین‌ ایران‌ تلاشهایی‌ را برای‌ اطمینان‌ دادن‌ به‌ كشورهای‌ خلیج‌(فارس‌) و تضعیف‌ حمایت‌ سیاسی‌ از نصب‌ پرچم‌ انجام‌ داد. اقدام‌ نظامی‌ ایران‌ به‌ حملات‌ علیه‌ كشتیهای‌ بدون‌ اسكورت‌ و استراتژی‌ غیرمستقیم‌ مین‌گذاریهای‌ دریایی‌، محدود بود و حتی‌ در مواقعی‌ كه‌ نیروهای‌ آمریكایی‌ علیه‌ كشتیها، هواپیماها و یا تأسیسات‌ ایرانی‌ آتش‌ می‌گشودند، تهران‌ همواره‌ از واكنش‌ مستقیم‌ خودداری‌ می‌كرد. بنابراین‌ نمی‌توان‌ جنگ‌ ایران‌ و عراق را الگویی‌ از جنگ‌ تطبیق‌ كرد كه‌ با ابتكارات ‌نابخردانه ‌و شتابزده‌ دو طرف‌ متخاصم‌ در بحبوحه‌ جنگ‌ كنترل‌ ناپذیر می‌شود.

 

این‌ امر الگوی‌ جایگزین‌ نبود كنترل‌ را نفی‌ كرد؛مدلی‌ كه‌ در آن‌، گرچه‌ هردو ممكن‌ است‌ عملكردهای‌ خود را براساس‌ هزینه‌ها و منافع‌ بسنجند، برداشت‌ آنها از منافع‌ و هزینه‌ها خالی‌ از اشكال‌ نیست‌؛ زیرا در جریان‌ درگیری‌ شاید هدفها و برتریها تغییر پذیرد؛به‌ شكلی‌كه‌همان‌ چیزنامعقول‌درآغاز نبردبه‌تنهاراهكارسیاسی‌ ممكن‌ تبدیل‌ شود.

 

جنگ‌ جهانی‌ اول‌ تصویر كلاسیك‌ نوع‌ «سیستماتیك‌» این‌ فشارهای‌ تصاعدی‌ بود یا به‌ گونه‌ای‌ كه‌ رقیبان‌، درگیر نبردی‌ وحشتناك‌ شدند كه‌ در آغاز، هرگز انتظارش‌ نمی‌رفت‌.

 

در نظر اول‌، جنگ‌ ایران‌ و عراق نمونه‌ای‌ روشن‌ از فشارهای‌ تصاعدی‌ سیستماتیك‌ است‌. محاسبه‌ رئیس‌ جمهور عراق ، صدام‌ حسین‌ مبنی‌ براینكه‌ او می‌تواند در سال‌ 1980 طی‌ جنگ‌ كوتاه‌ محدود علیه‌ ایران‌ وارد عمل‌ شود بسیار اشتباه‌ از كاردر آمد و این‌ راهنمایی‌ انورسادات‌ را كه‌ نباید با یك‌ انقلاب‌ جنگید، به‌ اثبات‌ رسانید. جنگ‌ به‌ رغم‌ پیشنهاد صریح‌ صدام‌ حسین‌ در مورد آتش‌بس‌ ادامه‌ یافت‌. و حتی‌ در سال‌ 1982 كه‌ نیروهای‌ عراقی‌ به‌ پشت‌ مرزهای‌ اصلی‌ خود عقب‌نشینی‌كردند، ایران‌ حملات‌ خود را ادامه‌ داد؛ با این‌ هدف‌ كه‌ رژیم‌ بعثی‌ را سرنگون‌ سازد. تصاعد به‌ كاربردگازهای‌ شیمیایی‌، تهاجم‌ به‌ كشتیهای‌ بازرگانی‌ و بمباران‌ هوایی‌ غیرنظامیان‌ انجامید كه‌ بطور هراسناكی‌ یادآور گسترش‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ ورای‌ بن‌بست‌ جبهه‌های‌ نبرد بود.ایرانیان‌ با شور و احساسات‌ انقلابی‌ شش‌ سال‌ جنگ‌ خونین‌ را دامه‌ دادند و همین‌ قربانیها و فداكاریهای‌ انجام‌ شده‌ سبب‌ شد كه‌ آیت ‌الله خمینی‌(ره‌) تصمیم‌ ناگهانی‌ خود مبنی‌ بر پذیرش‌ آتش‌بس‌ را نوشیدن‌ به‌ سم تشبیه‌ كند.

 

با وجود این‌ نباید درباره‌ میزان‌ احساسات‌ و تعصبات‌ جنگی‌ ایران‌ و عراق كه‌ به‌ یك‌ جنگ‌ بسیار معقول‌ منجر شد، اغراق ورزید. جنگ‌ برای‌ مدتی‌ طولانی‌ مزایای‌ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ برای‌ ایران‌ داشت‌. این‌ جنگ‌ از انقلاب‌ حفاظت‌ كرد، و پاكسازی‌ مخالفان‌ سیاسی‌ را توجیه‌ بود. همچنین‌ طی‌ چندین‌ سال‌ بعد از 1982 احتمال‌ پیروزی‌ نهایی‌ ایران‌ وجود داشت‌. تعصب‌ مذهبی‌ كه‌ در میدان‌ جنگ‌ یا تظاهرات‌ در تهران‌ تجلی‌ می‌یافت‌، سبب‌ نادیده‌گرفتن‌ بعضی‌ موارد احتیاطی‌ در هدایت‌ استراتژیكی‌ جنگ‌ توسط‌ ایران‌ نشد. این‌ عراق بود كه‌ اغلب‌، حركات‌ تصاعدی‌ را آغاز می‌كرد.

 

زمانی‌كه‌ دو طرف‌ دریافتند كه‌ این‌ نبرد ویژه‌ به‌ نفع‌ هیچیك‌ نیست‌، ثابت‌ كردند كه‌ می‌توانند شدت‌ نبرد را كاهش‌ دهند. بنابراین‌ نخستین‌ جنگ‌ شهری‌ در ژوئن‌ 1984 با آتش‌بس‌ پیشنهادی‌ سازمان‌ ملل‌ متحد پایان‌ پذیرفت‌ و پس‌ از آن‌ دیگر حملات‌ علیه‌ اهداف‌ غیرنظامی‌ به‌ شیوه‌های‌ مختلف‌ پایان‌ می‌یافت‌؛ بدین‌ شكل‌ كه‌ یكی‌ از دو طرف‌ تمایل‌ خود را مبنی‌ بر پایان‌ حمله‌ اعلام‌ می‌كرد و طرف‌ دیگر بطور مشابه‌ عمل‌ می‌نمود.

 

این‌ امر درست‌ برخلاف‌ تجربه‌های‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ بود كه‌ تلاش‌ برای‌ پایان‌ دادن‌ به‌ بمبارانهای‌ هوایی‌ كمتر به‌ نتیجه‌ می‌رسید زیرا یك‌ طرف‌، كمتر آتش‌بس‌ پیشنهادی‌ از سوی‌ طرف‌ دیگر را می‌پذیرفت‌.

 

این‌ واقعیت‌ كه‌ ایران‌ و عراق سفارتخانه‌های‌ خود را در پایتخت‌های‌ یكدیگر در طول‌ جنگ‌ تعطیل‌ نكردند، بخوبی‌ نشان‌ می‌داد كه‌ آنها می‌خواستند جنگ‌ تحت‌ كنترل‌ شدید سیاسی‌ باشد.این‌ امر نیز درست‌ است‌ كه‌ جنگ‌ به‌ گونه‌ای‌ توسعه‌ یافت‌ كه‌ هیچیك‌ از دوطرف‌ خواهان‌ آن‌ نبودند؛ زیرا وضعیت‌ به‌ شكلی‌ بود كه‌ سرنوشت‌ جنگ‌ را صرفاً جریانات‌ جنگ‌ مشخص‌ می‌كرد. تأثیر منافع‌ متفاوت‌ دوطرف‌ درباره‌ محدودیت‌ جنگ‌ هنگام‌ بررسی‌ اهمیت‌ عدم‌ تعادل‌ استراتژیك‌ مورد بحث‌ قرار خواهد گرفت‌. در هر حال‌ حركت‌ آرام‌ تصاعد در جنگ‌،برمحتاط‌ بودن‌ دوطرف‌ دلالت‌ داشت‌ تا جنگ‌ به‌ وضعیتی‌ جبران‌ناپذیر كشانده‌ نشود. وقتی‌ سطح‌ جنگ‌ به‌ جایی‌ می‌رسید كه‌ دو طرف‌ بی‌ثمر بودن‌ آن‌ را نسبت‌ به‌ وضعیت‌ گذشته‌ احساس‌ می‌كردند، امكان‌ برداشتن‌ موانع‌ موجود فراهم‌ می‌شد.این‌ امر همچنین‌ در كاهش‌ تصاعد دشمنی‌ها در خلیج‌ (فارس‌) پس‌ از جریانات‌ پیاپی‌شدید تضاد بین‌ ایران‌ و آمریكاآشكاربود. بنابراین‌ بطوركلی‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ جنگ‌ ایران‌ و عراق بیشتر با یك‌ الگوی‌ «سنجیده‌» جریان‌ تصاعدی‌ منطبق‌ بود تا یك‌الگوی‌ خارج‌ از كنترل‌.

 

آیاكشورها برای‌ رسیدن‌ به‌ پیروزی‌ یا پرهیز از شكست‌ تصاعد را انجام‌ می‌دهند؟

 

به‌ گفته‌ كلاوزویتس‌ تمام‌ جنگها تمایل‌ به‌ مطلق‌شدن‌ دارند؛ از اینرو هر یك‌ از دو طرف‌ خواهان‌ استفاده‌ از منابع‌ بیشتری‌ هستند. حال‌، این‌ سؤال‌ پیش‌ می‌آید كه‌ آیا اهداف‌ سیاسی‌ ارزش‌ این‌ میزان‌ سرمایه‌گذاری‌ و خطر را دارد؟بویژه‌ در حال‌ حاضر كه‌ جنگ‌ افزار هسته‌ای‌ نیز موجود است‌.این‌ مطلب‌ نیز مطرح‌ است‌ كه‌ انگیزه‌ قویتر این‌ گرایش‌ تصاعدی‌ طبیعی‌ ترس‌ از شكست‌ خوردن‌ یا ناامید شدن‌ از دستیابی‌ به‌ پیروزی‌ یا اهداف‌ متوسطی‌ همانند خودداری‌ از به‌ بن‌بست‌ كشانده‌ شدن‌ جنگ‌ مانند جنگ‌ كُره‌ و ویتنام‌ است‌.

 

تهاجم‌ عراق در سپتامبر 1980 بیشتر برای‌ خنثی‌ كردن‌ تهدید ایران‌ علیه‌ موجودیت‌ رژیم‌ بعث‌ انجام‌ شده‌ است‌. البته‌ انگیزه‌های‌ دیگری‌، مانند اصلاح‌ قرارداد 1975 الجزایر (كه‌ یك‌ توافق‌ مرزی‌ نامطلوب‌ توسط‌ ایران‌ زمان‌شاه‌ بر عراق تحمیل‌ شده‌بود.) نیز بر این‌ وضعیت‌ نقش‌ داشته‌ است‌ اما بغداد در گذشته‌، پیروزی‌ (امام‌) خمینی‌(ره‌) را تبریك‌ گفت‌ و آمادگی‌ خود را مبنی‌ بروفادار ماندن‌ نسبت‌ به‌ وضع‌ كنونی‌ قرارداد الجزایر اعلام‌ كرده‌ بود. در ژوئن‌ 1979،كه‌ روحانیون‌ در تهران‌ تصمیم‌ خود را مبنی‌ بر سرنگونی‌ حزب‌ بعث‌ اعلام‌ داشتند، رژیم‌ عراق كوشید تا از راه‌های‌ مختلف‌ ایران‌ را از رسیدن‌ به‌ هدف‌ خود بازدارد. توقیف‌ سازمانهای‌ شیعی‌ زیرزمینی‌، اخراج‌ تعداد زیادی‌ از ایرانیان‌ و تلاش‌ برای‌ سازماندهی‌ یك‌ جبهه‌ متحد عرب‌ برای‌ جلوگیری‌ از صدور انقلاب‌ ایران‌، اقدامات‌ آشكاری‌ از این‌ دست‌است‌.تنها وقتی‌ كه‌ اقدامات‌ مزبور به‌ نتیجه‌ای‌ نرسید، رهبران‌ عراق برای‌ تضمین‌ بقای‌ خود در بلند مدت‌ تصمیم‌ به‌ حمله‌ نظامی‌ گرفتند. بیشتر حركات‌ تصاعدی‌ بعدی‌ در جنگ‌ نیز با هدف‌ پرهیز از شكست‌ بود تا حصول‌ پیروزی‌ یا شكستن‌ بن‌بست‌. ایران‌ به‌ سبب‌ تهدید شكست‌ در اثر تهاجمات‌ اولیه‌ عراق واكنشهای‌ متقابلی‌ را انجام‌ داد: استفاده‌ از سلاحهای‌ شیمیایی‌ به‌ وسیله‌ عراق و حمله‌ به‌ اهداف‌ غیر نظامی‌ و اقتصادی‌ ایران‌، اغلب‌ باتهاجمات‌ زمینی‌ ایران‌ مرتبط‌ بود تا اینكه‌ سرانجام‌ ایران‌ را به‌ پذیرش‌ آتش‌بس‌ وادار كند. از سوی‌ دیگر، افزایش‌ كمكهای‌ كشورهای‌ حوزه‌ خلیج‌(فارس‌) به‌ عراق به‌ طورعمده‌ به‌این‌ دلیل‌ بود كه‌ در صورت‌ شكست‌ عراق ، نوبت‌آنها هم‌ خواهد رسید. بنابراین‌ در این‌ جنگ‌ به‌ نظر می‌رسد عامل‌ ترس‌ و وحشت‌ بیش‌ از بلند پروازی‌ یا ناامیدی‌ در متقاعد كردن‌ كشور در قبول‌ هزینه‌ها و خطرات‌ اقدامهای‌ تصاعدی‌ مؤثر بوده‌ است‌.

 

«تسلط‌ تصاعدی‌»،نظامی‌ چقدر مهم‌ است‌؟

 

بحثهای‌ دیرینه‌ای‌ در میان‌ استراتژیستهای‌ غربی‌ در مورد تمایل‌ كشورها در افزایش‌ هزینه‌ در یك‌ جنگ‌ وجود داشته‌ است‌ و این‌ بیشتر بستگی‌ دارد به‌ اینكه‌ كدام‌ كشور، قدرت‌ نظامی‌ برتر،و یا منافع‌ مهمتری‌ در نظر دارد. قبلا" یادآوری‌ شد كه‌ دو كشور ایران‌ و عراق زمانی‌ به‌ حركات‌ تصاعدی‌ در جنگ‌ دست‌ بازیده‌اند كه‌ احتمال‌ شكست‌ را احساس‌ می‌كردند؛ولی‌ سؤال‌ این‌ است‌ كه‌ اهمیت‌ برتری‌ نظامی‌ در عرصه‌های‌ جدید چه‌ نقشی‌ در وسوسه‌ كردن‌ كشورها به‌ تصاعد جنگ‌ داشته‌ است‌؟

 

دلائل‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ در واقع‌ این‌ نوع‌ تسلط‌ تصاعدی‌ در تصمیم‌گیری‌،اهمیت‌ داشته‌ است‌ ولی‌ تعادل‌ تصمیم‌گیری‌ بین‌ دشمنان‌ برای‌ ادامه‌ چنین‌ سطح‌ خصومتی‌ حیاتی‌ بود. این‌ امر در تهاجمات‌ اولیه‌ عراق و سپس‌ بمباران‌ اهداف‌ غیرنظامی‌ مشاهده‌ می‌شود بی‌شك‌ عراق در تابستان‌ 1980 از برتری‌ نظامی‌ اساسی‌ نسبت‌ به‌ ایران‌ برخوردار بودكه‌ این‌ به‌ علت‌ بی‌ نظمیهای‌ ایجاد شده‌ در ارتش‌ قدرتمند ایران‌ در اثر وقوع‌ انقلاب‌ بود. اما صدام‌ حسین‌ بسیار اكراه‌ داشت‌ كه‌ تلفات‌ سنگین‌ را متحمل‌ شود و در نتیجه‌ پایداری‌ رژیم‌ آن‌ در معرض‌ خطر قرار گیرد.این‌ امر صدام‌ را وادار كرد تا از حملات‌ سنگین‌ به‌ شهرها در تهاجم‌ اولیه‌اش‌ خودداری‌ كند ویك‌ ماه‌ پس‌ از شروع‌ درگیریها در پی‌ یك‌ آتش‌بس‌ فوری‌ و تشكیل‌ یك‌ خط‌ دفاعی‌ ساكن‌ از سربازانش‌ باشد. همچنین‌، برتری‌ رو به‌ رشد عراق در قدرت‌ هوایی‌ در نیمه‌دهه‌ 1980 این‌ كشور را دچار وسوسه‌ فزاینده‌ای‌ كردكه‌ شهرهای‌ ایران‌ را بمباران‌ كندتاآتش‌بس‌ برقرارشود اماروحیه‌ بسیارخوب‌ نیروهای‌ ایرانی‌ و تأثیرات‌ مزاحم‌ توپخانه‌ها و پایگاه‌های‌ موشكی‌ ایران‌ علیه‌ غیرنظامیان‌ عراقی‌، صدام‌ را به‌ توقف‌ سریع‌ اقداماتش‌ برعلیه‌ ایران‌ واداشت‌.

 

رفتار ایران‌ با این‌ روند تطابق‌ كامل‌ داشت‌ و این‌ اندیشه‌ راتقویت‌ می‌كرد كه‌ برتری‌ نظامی‌ در آغاز حركت‌ تصاعدی‌ نقش‌ قاطعی‌ دارد ولی‌ نقش‌ روحیه‌ نیز در حفظ‌ این‌ حركت‌ تعیین‌ كننده‌ است‌. ایران‌ پس‌ از اینكه‌ به‌ نظر می‌رسید برتری‌ در جنگ‌ زمینی‌ را بدست‌ آورده‌ است‌ تهاجمات‌ زمینی‌ علیه‌ عراق را آغاز كرد؛در واقع‌ رویدادهای‌ بعدی‌ نشان‌ داد كه‌ پدافند عراق تثبیت‌ یافته‌ است‌، اما شور و شوِ ایرانیها سبب‌ ادامه‌ حملات‌ به‌ مدت‌ شش‌ سال‌ دیگر شد. ازسوی‌ دیگر در خلیج‌(فارس‌)ایران‌ به‌ شدت‌ مراقب‌ بود تا درگیریك‌ جنگ‌ تمام‌عیار با آمریكانشود؛ و واقعیتهای‌ نظامی‌ شور و اشتیاق انقلابی‌ در تصمیمات‌ تصاعد اولیه‌ را ملغی‌ ساخت‌.بنابراین‌ جنگ‌ ایران‌ و عراق نشان‌ داد در حالیكه‌ جریان‌ تصاعدی‌ به‌ تعادل‌ نظامی‌ وابستگی‌ شدیدی‌ دارد،جریان‌ كاهش‌ تصاعد بیشتر به‌ نداشتن‌ عزم‌ و اراده‌ وابسته‌ است‌.

 

قابلیت‌ بقای‌ نیروها چه‌ میزان‌ اهمیت‌ دارد؟

 

همواره ‌این‌ وحشت‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ در صورت‌ آسیب‌پذیری‌ نیروها در برابر حمله‌ دشمن‌ احتمالی‌، قدرتهای‌ هسته‌ای‌ جنگ‌ را تشدیدكنند. در این‌ حالت‌ كه‌ نیروها در معرض‌ خطر حمله‌ قرار دارند (احساس‌ می‌شود كه‌ یا باید آنها را به‌ كار گرفت‌ یا آنها را از دست‌ داد). در جنگ‌ ایران‌ و عراق هیچیك‌ از دو طرف‌ نمی‌توانست‌ نیروها یا سرمایه‌های‌ غیرنظامی‌ طرف‌ دیگر را با حمله‌ منهدم‌ سازد و این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ قدرتهای‌ هسته‌ای‌ قادر به‌ انجام‌ این‌ عمل‌ هستند.

 

تهدید واقعی‌ علیه‌ بقای‌ نیروها این‌است‌ كه‌ فرسایش‌ عملیاتی‌ می‌تواند توان‌ نیروها را پیش‌ از رسیدن‌ به‌ هدف‌ كاهش‌ دهد به‌ویژه‌ در مورد كشورهای‌ جهان‌ سوم‌ كه‌ كمبود تسلیحات‌، مهمات‌، قطعات‌ یدكی‌ و نیروهای‌ متخصص‌ وجود دارد. لذا این‌ مساله‌ بیشتر از تنها یك‌ مشكل‌ "استفاده‌ و از دست‌ دادن‌ نیروها " مهم‌ است‌.

 

مسائل‌ مربوط‌ به‌ فرسایش‌ عملیاتی‌ تأثیرات‌ دوجانبه‌ای‌ در حركت‌ تصاعدی‌ جنگ‌ دارد: از یك‌ سو به‌ نظر می‌رسد كه‌ هم‌ ایران‌ و هم‌ عراق تشویق‌ شده‌بودند كه‌ با حملات‌ خود علیه‌ شهرها و كارخانه‌ها جنگ‌ را تشدید كنند(با توجه‌ به‌ این‌ واقعیت‌ كه‌ منابع‌ هوایی‌ ارزشمند در حمله‌ بر این‌ گونه‌ اهداف‌ نسبت‌ به‌ اهداف‌ نظامی‌ برخوردار از پوشش‌ دفاعی‌ مناسب‌ دچار تلفات‌ كمتری‌ می‌شوند). از سوی‌ دیگر كمبود آمادو نیروی‌ انسانی‌، عامل‌ اصلی‌ در كاهش‌ حملات‌ هوایی‌ اولیه‌ ایران‌ علیه‌ مراكز اقتصادی‌ عراق و متقاعد كردن‌ عراق به‌ خودداری‌ از بمباران‌ مداوم‌ و حفظ‌ نیروی‌ هوایی‌ به‌ عنوان‌ آخرین‌ حربه‌ برای‌ رویارویی‌ با تهاجم‌ نهایی‌ ایران‌ بود.انهدام‌ هواپیماها و تلفات‌ خلبانان‌ و بعدهابروز هزینه‌های‌ سنگین‌ موشكهای‌ تك‌ پرتابی‌ غیردقیق‌ به‌ معنی‌ عدم‌ امكان‌ تداوم‌ حملات‌ بودو این‌ امر به‌ توقف‌ بمبارانهاكمك‌ نمود. پس‌ در این‌ جنگ‌ آسیب‌پذیری‌ نیروهادربرابرعملیات‌ دشمن‌ فشارهای‌ ناسازگاری‌ را به‌ سمت‌ حركت‌ تصاعدی‌ وخودداری‌ ایجادكرده‌ و حملات‌ بی‌ارزش‌ پراكنده‌ را تقویت‌ نمود تا همه‌ یا هیچ‌ یك‌ از حركات‌تصاعد ضدنیرو كه‌ بطورمعمول‌ باانگیزه‌های‌ پیشگیرانه‌ مرتبط‌ است‌،انجام‌نشود.

 

 موارد عدم‌ توازن‌ بین‌ دو طرف‌ درگیر چه‌ میزان‌ اهمیت‌ دارد؟

 

تئوریهای‌ تصاعد در مورد رویارویی‌ هسته‌ای‌ ابرقدرتهاگسترش‌ یافته‌ است‌ و با توجه‌ به‌ اینكه‌ دوطرف‌ درگیروضعیت‌ سفارشات‌ بمبی‌ دارند،می‌كوشندكه‌ حركات‌ تصاعدی‌ خود را بصورت‌ مرحله‌ای‌ انجام‌ دهند مانند حملات‌ متقابل‌ و اجتناب‌ از بمباران‌ شهرها.در بیشتر درگیریها مواردی‌ از عدم‌ توازن‌ عمده‌ بین‌ متخاصمین‌ وجوددارد.

 

این‌ موارد نه‌ تنها در سطوح‌ مختلف‌ توانمندیهای‌ نظامی‌،بلكه‌ در تمامی‌ حوزه‌های‌ آسیب‌پذیری‌ و در شاخص‌ كلی‌ تلاشهای‌ آنها در جنگ‌ یافت‌ می‌شود. این‌ امر می‌تواند تأثیری‌ عمیق‌ برگزینه‌های‌ تصاعدی‌ موجود داشته‌ باشد. همچنانكه‌ ریچارد اسموك‌ اظهار نموده‌ است‌ در بسیاری‌ از منازعات‌ واقعی‌ توالی‌ حركات‌ تصاعدی‌ احتمالی‌ بیشتر به‌ یك‌ نردبان‌ خم‌ شده‌ و از شكل‌ طبیعی‌اش‌ خارج‌ گردید، شبیه‌ است‌ و این‌ وضعیت‌ بستگی‌ به‌ صعود تدریجی‌ شدت‌ منازعات‌ دارد.

 

موارد عدم‌ توازن‌ بین‌ ایران‌ وعراق عاملی‌ عمده‌ در ایجاد حركت‌ تصاعدی‌ بود. یكی‌ از علل‌ خودداری‌ ایران‌ از محدود نمودن‌ جنگ‌ در سال‌ 1980، این‌ بود كه‌ صدور نفت‌ عراق از راه‌ خلیج‌ فارس‌ در برابرنیروی‌ دریایی‌ ایران‌ بسیار آسیب‌پذیربود.

 

پس‌ از آن‌ عراق به‌ برتری‌ هوایی‌ دست‌ یافت‌ و صادرات‌ نفتی‌ خود را از راه‌ زمینی‌ انجام‌ داد، اكنون‌ دیگر نوبت‌ بغداد بود كه‌ از آسیب‌پذیری‌ نامتعادل‌ صادرات‌ نفت‌ ایران‌ بهره‌گیری‌ كند. همچنین‌ عراق برای‌ استفاده‌ از سلاحهای‌ شیمیایی‌، به‌ علتهای‌ مختلفی‌ تشویق‌ شد كه‌ از آن‌ جمله‌ نبودن‌ امكانات‌ پدافند شیمیایی‌ ایران‌ و حساسیت‌ تاكتیكهای‌ تلافی‌جویانه‌ یامتمركز نیروی‌ انسانی‌ ایران‌ در برابر اقدامات‌ متقابل‌ عراق بود.

 

زمانی‌كه‌ این‌ گونه‌ موارد به‌ عنوان‌ عدم‌ توازن‌ به‌ كارگرفته‌ شد، آنها گاهی‌ واكنشهایی‌ فراتر از مقابله‌ به‌ مثل‌ انجام‌ می‌دادندو از اینرو جنگ‌ گسترش‌ بیشتری‌ می‌یافت‌. چون‌ در سال‌ 1984 هیچ‌ نفتكشی‌ اجازه‌ فعالیت‌ برای‌ عراق در خلیج‌ (فارس‌) را نداشت‌ و علیه‌ نفتكشهای‌ عازم‌ به‌ سوی‌ ایران‌ حملاتی‌ صورت‌ می‌گرفت‌. سرانجام‌،ایران‌ در واكنش‌ نسبت‌ به‌ نفتكشهای‌ عازم‌ به‌ سوی‌ كشورهای‌ طرفدار عراق در ساحل‌ جنوبی‌ خلیج‌ (فارس‌) مجبور شد. این‌ امر به‌ نوبه‌ خود آمریكا را به‌ دخالت‌ برانگیخت‌. بنابراین‌، اگرچه‌ ایران‌ در بیشتر دوران‌ جنگ‌ خواهان‌ محدود كردن‌ نبرد به‌ میدان‌ جنگ‌ بود و بیشتر كشورها (از جمله‌ عراق ) خواهان‌ آتش‌بس‌ بودند، عدم‌ توازن‌ بین‌ این‌ برتریها و بین‌ توانمندیها و آسیب‌پذیریهای‌ دوطرف‌ به‌ این‌ معنی‌ بود كه‌ خودداری‌، بسیار كمتر از آن‌ میزانی‌ انجام‌ شد كه‌ هر یك‌ از دو طرف‌ به‌ تنهایی‌ خواستار آن‌ بودند.

 

اهمیت‌ آستانه‌های‌ كاملا" تعریف‌ شده‌ خشونت‌

 

پدیده‌ اصلی‌ در تئوری‌ تصاعد، پدیده‌ آستانه‌های‌ روشن‌ است‌ كه‌ در آن‌ هر یك‌ از دو طرف‌ باید اقدامات‌ خصمانه‌ خود را به‌ گونه‌ای‌ محدود كنند كه‌ طرف‌ دیگر بسرعت‌ از آن‌، آگاه‌ شود. توماس‌ شلینگ‌ اظهار می‌داد كه‌ این‌ آستانه‌ها باید به‌ گونه‌ای‌ مطلوب‌ و كیفی‌ باشد. ساده‌، مجزا، محدود، آشكار، بدیهی‌ و متمایز نباشد.

 

آستانه‌های‌ مربوط‌ به‌ عدم‌ استفاده‌ از بعضی‌ سلاحهای‌ مشخص‌ و محدودیت‌ عملیات‌ به‌ یك‌ منطقه‌ جغرافیایی‌ یا نوع‌ هدف‌ معین‌ و عدم‌ مداخله‌ بعضی‌ كشورها، در جنگ‌ ایران‌ و عراق نقش‌ داشته‌اند. در هر حال‌ برخلاف‌ شیوه‌ همه‌ یا هیچ‌ كه‌ مورد نظر تئوری تصاعد است‌، این ‌آستانه‌ها به ‌گونه‌ای ‌شگفت‌انگیز انعطاف‌پذیر هستند و این ‌امر كمك‌ می‌كند كه‌ درگیری ‌حتی‌ بعد از تكرار خشونت‌ دو متخاصم‌ در سطح‌ محدودی‌ حفظ‌ شود.

 

هیچ‌ آستانه‌ای‌ آن‌ چنان‌ مشخص‌ نیست‌ كه‌ بتواند در صورت‌ وقوع‌ رویدادهائی‌ باقی‌ بماند. در جنگ‌ ایران‌ و عراق عدم‌ حمله‌ به‌ مناطق‌ غیرنظامی‌ و مناطق‌ مسكونی‌ نزدیك‌ منطقه‌ نبرد، رعایت‌ نشد و عراق ، حملات‌ موشكی‌ و هوایی‌ خود را به‌ شهرها در تلافی‌ ضایعات‌ و تلفات‌ وارد شده‌ با حملات‌ توپخانه‌ ایران‌ به‌ شهرهای‌ مرزی‌ مانند بصره‌ موجه‌ می‌دانست‌.یك‌ عامل‌ مهم‌ در تركیب‌ آستانه‌های‌ احتمالی‌، مسأله‌ تبلیغات‌ و پخش‌ اطلاعات‌ گمراه‌ كننده‌ توسط‌ دو طرف‌ درگیر است‌ كه‌ اغلب‌ درك‌ رویدادهای‌ واقعی‌ را بسیار دشوار می‌سازد.مشخص‌ شد كه‌ آستانه‌ صلح‌ و جنگ‌ در برابر فرسایش‌ و ابهام‌ آسیب‌پذیراست‌. تهاجم‌ عراق در 23 سپتامبر 1980 پس‌ از چندین‌ ماه‌ تنش‌ فزاینده‌، عملیات‌ خرابكاری‌ و درگیریهای‌ مرزی‌ انجام‌ شد. عراق ، تبادل‌ آتش‌ توپخانه‌ در 4 سپتامبر راآغاز جنگ‌ می‌دانست‌. كشورهای‌ «بی‌طرف‌» حوزه‌ خلیج‌(فارس‌) مانند عربستان‌ و كویت‌ به‌ اقدام‌ جنگی‌ عراق كمك‌ چشمگیری‌ كردند. این‌ امر ایران‌ را به‌ ستوه‌ آوردتا جائیكه‌ نفتكشها و دیگر تأسیسات‌ آنها را مورد هدف‌ قرار داد؛ اگرچه‌ آنها بطور رسمی‌ در صلح‌ به‌ سر می‌بردند و حتی‌ روابط‌ بازرگانی‌ خود را با ایران‌ ادامه‌ می‌دادند. برخوردهای‌ بین‌ ایران‌ و آمریكا در آخرین‌ سال‌ جنگ‌، حالت‌ نه‌ صلح‌ و نه‌ جنگ‌راداشت‌و این‌ وضعیت‌ مثل‌ روابط‌ بین‌ آمریكاو لیبی‌ در سال‌ 1986 همانند بود.

 

روی‌ دیگر سكه‌ این‌ بود كه‌ حتی‌ پس‌ از نقض‌ آستانه‌ها،آنها كمتر به‌ طور كامل‌ نادیده‌ گرفته‌ شدند. گاهی‌ اوقات‌ این‌ آستانه‌ها با آتش‌بس‌ ضمنی‌ یا صریح‌ دوباره‌ ایجاد می‌شدند. گاهی‌ دوطرف‌ همچنان‌ نشان‌ می‌دادند كه‌ از تشدید عملیات‌ خودداری‌ می‌كنند و نمی‌خواهند جنگی‌ همه‌ جانبه‌ را در منطقه‌ در پیش‌ گیرند. این‌ گرایش‌ در حملات‌ ایران‌ به‌ كشورهای‌ حوزه‌ خلیج‌ (فارس‌) و نیز در استفاده‌ عراق از سلاحهای‌ شیمیایی‌ آشكار بود؛ دو طرف‌ با آنكه‌ همچنان‌ شدت‌ جنگ‌ را افزایش‌ می‌دادند، ولی‌ همواره‌ كمتر از میزانی‌ كه‌ از لحاظ‌ تئوریكی‌ قادر به‌ انجام‌ آن‌ بودند، وارد جنگ‌ می‌شدند.

 

دلائل‌ بسیاری‌ برای‌ ادامه‌ این‌ خودداری‌ مداوم‌ وجود داشت‌. مانند فرسایش‌ نیروها، جلوگیری‌ از مخالفت‌ متحدان‌ آنها،افكار عمومی‌ جهان‌، و شاید مهمتر از همه‌ رابطه‌ مقابله‌ به‌ مثل‌ بود؛ به‌ این‌ معنا كه‌ خودداری‌ سبب‌ محدود شدن‌ دامنه‌ انتقام‌ دشمن‌ می‌شود. بنابراین‌ اقدامات‌ خشونت‌آمیز مقطعی‌ بودند نه‌ پایدار، و رویدادهای‌ تصاعدی‌ خاص‌ موارد استثنایی‌ بودند و قوانین‌ رابه‌ كلی‌ تغییر نمی‌دادند.بنابراین‌، جنگ‌ ایران‌ و عراق نشان‌ داد كه‌ آستانه‌های‌ كیفی‌ مشخص‌ در جریان‌ تصاعدی‌ نه‌ آن‌ چنان‌ مستحكم‌ و نه‌ آن‌ چنان‌ شكننده‌ هستند كه‌ پیش‌ از این‌ تصور می‌شد.

 

آیا ابرقدرتها باید درگیر شوند یا كناره‌ گیری‌ كنند؟

 

از پایان‌ دهه‌ 1970 كه‌ بحرانهایی‌ در ایران‌ و افغانستان‌ پدید آمد، خلیج‌ (فارس‌) همواره‌ نقطه‌ انفجار بالقوه‌ای‌ در رویارویی‌ دو ابرقدرت‌ بوده‌ است‌. این‌ امر یك‌ مسأله‌ پیچیده‌ دائمی‌ را در سیاست‌ خارجی‌ آمریكا مورد تأكید قرار داده‌ كه‌ آیا مهمترین‌ راه‌ برای‌پرهیزازجنگ‌، كنارگیری‌ از منازعات‌ منطقه‌ای‌ است‌ یا اینكه‌ برای‌ مدیریت‌ بهتر آنها بایدمداخله‌كرد؛هرچنددرنتیجه‌این‌مداخله‌،برخوردمنافعی‌باشوروی‌ پیش‌آیدكه‌درجریان‌ آن‌ هیچیك‌ از ابرقدرتها قادر به‌ كنترل‌ كامل‌ عملكردهای‌ حامیان‌ محلی‌ خود نبودند.

برخلاف‌ جنگهای‌ اعراب‌ و اسرائیل‌ و به‌ رغم‌ اقدام‌ آمریكا، كه‌ یك‌ نیروی‌ واكنش‌ سریع‌ را پایه‌گذاری‌ كرد، جنگ‌ ایران‌ و عراق محرك‌ رویارویی‌ سریع‌ ابرقدرتها نبود. این‌ مسأله‌ تا اندازه‌ای‌ بدان‌ دلیل‌ بود كه‌ بحران‌ اقتصادی‌ جهان‌، صادرات‌ نفت‌ را از خلیج‌ (فارس‌) كمتر از دهه‌ 1970 حساس‌ كرد، اما علت‌ اصلی‌ این‌ بود كه‌ ابرقدرتهااز هیچیك‌ از دو طرف‌ درگیر به‌ طور كامل‌ پشتیبانی‌ نكردند؛آن‌ چنانكه‌ سالها پیش‌ عمل‌ كرده‌ بودند.این‌ كناره‌گیری‌ نسبی‌ از رویارویی‌ سریع‌ جلوگیری‌ می‌كند اما در دراز مدت‌ كارآیی‌ چندان‌ مؤثری‌ ندارد.

 

یكی‌ از دلایلی‌ كه‌ شدت‌ این‌ درگیری‌، با وجود كمبود بودجه‌ و آمادكاهش‌ نیافت‌، این‌ بود كه‌ درآمدهای‌ نفتی‌، بودجه‌ را تامین‌، و بازار بین‌المللی‌ تسلیحات‌ جنگ‌ افزار و مهمات‌ را فراهم‌ می‌كرد و هر یك‌ از ابرقدرتها به‌ سبب‌ منافع‌ بعد از جنگ‌ با متخاصمان‌ به‌گونه‌ای‌ همكاری‌ داشتند.این‌ عوامل‌ فرصت‌ را برای‌ جنگ‌ شیمیایی‌ و كاربرد موشكهای‌ زمین‌ به‌ زمین‌ فراهم‌ كرد. مهمتر از آن‌، وقتی‌ عراق خود را در آستانه‌ شكست‌ دید، جنگ‌ را تشدید كرد تاابرقدرتها را مجبور به‌ اقدام‌ برای‌ توقف‌ آن‌ كند، همانگونه‌ كه‌ انورسادات‌ در سال‌ 1973 به‌ اسرائیل‌ حمله‌ كرد تا آمریكا مسأله‌ را حل‌ فصل‌ نماید.

 

صدام‌ حسین‌ جنگ‌ نفتكشها را در سال‌ 1984 آغاز كردتاواكنش‌ شدید ایران‌ را برانگیزد. این‌ واكنش‌ ایران‌ می‌توانست‌ آمریكا را علیه‌ ایران‌ وارد جنگ‌ كند یا تحمیل‌ فشارهای‌ بین‌المللی‌ را برای‌ پذیرش‌ آتش‌بس‌ مورد نظر عراق درپی‌ داشته‌ باشد. این‌ تاكتیك‌ سرانجام‌ مؤثر واقع‌ شد؛یعنی‌ كویت‌ با بهره‌گیری‌ از رقابتهای‌ موجود بین‌ ابرقدرتهاو تهدید به‌ تقاضای‌ دخالت‌ شوروی‌،براحساس‌ نارضایتی‌ آمریكا از دخالت‌ فائق‌ آمد. در آن‌ زمان‌ ابرقدرتهایك‌ هدف‌ داشتند و آن‌ جلوگیری‌ از پیروزی‌ ایران‌ بود؛بنابراین‌ دو ابرقدرت‌ می‌توانستند از رویارویی‌ پرهیز كنند و در مقابل‌ با فراهم‌ كردن‌ سلاح‌ و اطلاعات‌ محرمانه‌ به‌ عراق كمك‌، و ایران‌ سرسخت‌ را تحریم‌ تسلیحاتی‌ كنند.

 

تحریم‌ ایران‌ و دخالت‌ مستقیم‌ آمریكا در خلیج‌ (فارس‌) سرانجام‌ رهبری‌ ایران‌ رابه‌ پذیرش‌ قطعنامه‌ 598 شورای‌ امنیت‌ سازمان‌ ملل‌ متحدو آتش‌ بس‌ نهایی‌ وادار كرد.بنابراین‌ تجربه‌ جنگ‌ ایران‌ و عراق خطرات‌ كناره‌گیری‌ ابرقدرتهارا از منازعات‌ جهان‌ سوم‌ نشان‌ می‌دهد و ثابت‌ می‌كند كه‌ دخالت‌ فعال‌ در درازمدت‌ می‌تواند ایمن‌ترباشد؛البته‌ در صورتی‌ كه‌ منافع‌ ابرقدرتها با یكدیگر هماهنگ‌ باشد نه‌ متضاد.

 

تصاعد در ایجاد صلح‌ چقدر مؤثر است‌؟

 

ناتو حق‌ خود را در میزان‌ كارآیی‌ جریان‌ تهدید كردن‌ به‌ تصاعد هسته‌ای‌ حفظ‌ كرده‌ است‌ تا بتواند دشمن‌ را به‌ توقف‌ حملات‌ خود و عقب‌نشینی‌ وادار، و صلح‌ را از این‌ راه‌ ایجاد كند (همانند وقتی‌ كه‌ آمریكا، ویتنام‌ شمالی‌ را بمباران‌ كرد و اسرائیل‌، اهداف‌ اقتصادی‌ مصر را در خلال‌ جنگ‌ فرسایشی‌ 70ـ1969 مورد هدف‌ قرار داد) جنگ‌ ایران‌ و عراق چندین‌ نمونه‌ از این‌ نوع‌ عملكرد را نشان‌ می‌دهد. كشوری‌ كه‌ می‌كوشد تا جنگ‌ را پایان‌ دهد و به‌ حالت‌ پیش‌ از جنگ‌ بازگردد، همان‌ كشوری‌ است‌ كه‌ سطح‌ دشمنی‌ را گسترش‌ می‌دهد. تلاش‌ اولیه‌ عراق برای‌ دستیابی‌ به‌ صلح‌ از راه‌ جریان‌ تصاعد شكستی‌ ملال‌انگیز بود. به‌ نظر می‌رسد كه‌ هدف‌ صدام‌ حسین‌ از تهاجم‌ محدود سنجیده‌اش‌ كه‌ تنها با 5 لشكر از 12 لشكر عراق انجام‌ شد، این‌ بود كه‌ رژیم‌ انقلاب‌ را از براندازی‌ حزب‌ بعث‌ منصرف‌ كند؛بدون‌ اینكه‌ درگیرجنگی‌ تمام‌ عیار شود.در هر حال‌ چون‌ گستره‌ محدود تهاجم‌ عراق ، حكومت‌ ایران‌ را در معرض‌ خطر جدی‌ قرار نداد، موجب‌ تعدیل‌ آن‌ نیز نشد. در عوض‌ مقامات‌ ایران‌ مشروعیت‌ خود را تحكیم‌، مردم‌ را برای‌ مبارزه‌ای‌ سخت‌ با بعثی‌ها متحد كردند. اقدامهای‌ تصاعدی‌ بعدی‌ عراق در وادار كردن‌ ایران‌ به‌ پذیرش‌ آتش‌بس‌ ناكام‌ ماند. جنگ‌ نفتكشها بویژه‌ با وجود ذخایر نفت‌ جهان‌ و ظرفیت‌ تانكرها كه‌ در اثر اشباع‌ بازار نفت‌ ایجاد شده‌بود،اقتصاد ایران‌ را فلج‌ كرد. بمباران‌ اهدف‌ غیر نظامی‌ نیز آن‌ چنانكه‌ بمبارانهای‌ استراتژیك‌ در جنگهای‌ گذشته‌ موثر بود ؛ تأثیر چندانی‌ برانعطاف‌پذیری‌ ایران‌ نداشت‌ ولی‌ این‌ اوضاع‌ در طول‌ جنگ‌ ادامه‌ نیافت‌ زیرا به‌ نظر می‌رسید كه‌ تكرار بمباران‌ مناطق‌ مسكونی‌ در شكست‌ روحیه‌ ایرانیها و پذیرش‌ آتش‌بس‌ نهایی‌ نقش‌ داشته‌ است‌.

 

در این‌ میان‌ مجموعه‌ عللی‌ قابل‌ توجه‌ است‌ كه‌ باعث‌ تضعیف‌ روحیه‌ نهایی‌ ایرانیها شد و برای‌ پذیرش‌ آتش‌بس‌ ضروری‌ بود. نه‌ تنها بمباران‌ موشكی‌ و هوایی‌ تهران‌ و دیگر شهرها بلكه‌ درگیریهای‌ ایران‌ با نیروی‌ دریایی‌ آمریكادر خلیج‌(فارس‌) و موفقیتهای‌ عراق در جنگ‌ بویژه‌ اززمان‌ بازپس‌گیری‌ شبه‌ جزیره‌ فاو در آوریل‌ 1988 در این‌ روند مؤثربود. این‌ جنگ‌ نشان‌ داد كه‌ جریان‌ تصاعد می‌تواند سرانجام‌ به‌ صلح‌ منتهی‌ شود، ولی‌ راه‌ دستیابی‌ به‌ این‌ هدف‌ بسیار دشوار و طولانی‌تر از آن‌ است‌ كه‌ در ابتداانتظار می‌رفت‌ اقدامهای‌ تصاعدی‌ منحصر به‌ فرد مانند تهاجم‌ تنبیهی‌ و یا جنگ‌ شهرها كمتر به‌ تنهایی‌ برای‌ وارد كردن‌ یك‌ طرف‌ به‌ پذیرش‌ آتش‌بس‌ كافی‌ است‌.

 

نتیجه‌گیری‌

 

جنگ‌ ایران‌ و عراق تأثیرمهمی‌ برمسایل‌ تئوریكی‌ اساسی‌ تصاعد داشته‌ است‌.

 

در این‌ منازعه‌ منطقه‌ای‌ خاص‌، ویژگیهای‌ زیر نمایان‌ است‌:

 

جریان‌ تصاعدی‌ به‌ طور ارادی‌ و سنجیده‌ انجام‌ می‌شد و حالتی‌ خارج‌ از كنترل‌ نداشت‌. اگر دو طرف‌ درگیر،سطح‌ قبلی‌ خصومتها را ترجیح‌ می‌دادند این‌ جریانهای‌ تصاعدی‌ با ابتكارات‌ محتاطانه‌ و محدود خنثی‌ می‌شد.

 

ترس‌ از شكست‌ برای‌ جریان‌ تصاعدی‌ انگیزه‌ای‌ قوی‌ بود تا امید به‌ پیروزی‌ یا ناامیدی‌ در یك‌ بن‌بست‌ مداوم‌.

 

توازن‌ نظامی‌ در عرصه‌ نوین‌ خصومتها تصمیمات‌ درباره‌ تصاعد اولیه‌ را كنترل‌ می‌كرد، اما روحیه‌ و ثبات‌ قدم‌ در تعیین‌ كارآیی‌ عملیات‌ برتر بود.

 

فرسایش‌ عملیاتی‌ از آسیب‌پذیری‌ نیروها در برابر حمله‌ دشمن‌ بیشتر مؤثر بود این‌ مسأله‌ حملات‌ ناگهانی‌ و كوتاه‌ را به‌ جای‌ حملات‌ پیشگیرانه‌ و همه‌ جانبه‌ برمی‌انگیزد.

 

عدم‌ توازن‌ توانمندیها و آسیب‌پذیریهای‌ دو طرف‌، باعث‌ تصاعد درگیری‌ می‌شد در حالی‌ كه‌ عدم‌ توازن‌ در محدودیتهای‌ مورد نظربه‌ این‌ معنا بود كه‌ درگیری‌ وسیعتر از حدی‌ بود كه‌ طرف‌ ترجیح‌ می‌داد.

 

آستانه‌های‌ تضاد، انعطاف‌پذیر بودند نه‌ شكننده‌؛و در معرض‌ فرسایش‌ و ابهام‌ بودند، اما حتی‌ پس‌ از خشونتهای‌ مكرر كم‌ و بیش‌ تأثیر مهار را حفظ‌ كردند.

 

كناره‌گیری‌ ابرقدرتها برای‌ توقف‌ بحران‌ مؤثر نبود درحالی‌ كه‌ مداخله‌ آنها موجب‌ همكاری‌ در پایان‌ بخشیدن‌ به‌ جنگ‌ شد.

 

اقدام‌ تصاعدی‌ به‌ وسیله‌ قدرتهای‌ موجود اگر چه‌ سرانجام‌ برقراری‌ آتش‌بس‌ را در پی‌ داشت‌،ولی‌راه‌ دستیابی‌ به‌آن‌بسیارطولانی‌ترودشوارترازآن‌ بودكه‌در آغازانتظار می‌رفت‌. برخی‌ از این‌ ویژگیها مانند افزودن‌ هزینه‌ درگیری‌ و دشواری‌ برقراری‌ صلح‌ به‌ وسیله‌ جریان‌ تصاعدی‌ سبب‌ تقویت‌ منطق‌ رایج‌ درباره‌ جریان‌ تصاعدی‌ می‌شود. در موارد دیگری‌ مانند كنترل‌پذیری‌ جریان‌ تصاعد، اهمیت‌ برتری‌ تصاعد و شرایط‌ مطلوب‌ برای‌ درگیری‌ ابرقدرتها، جنگ‌ ایران‌ و عراق تأثیر مهم‌ بربرخی‌ از بحثهای‌ تئوریكی‌ اساسی‌ و حل‌ نشده‌ برجای‌ گذاشت‌. مهمتر اینكه‌ این‌ جنگ‌، بینشهای‌ نوینی‌ را درباره‌ تئوری‌ تصاعد ارائه‌ می‌دهد، بویژه‌ در زمینه‌ تأثیر فرسایش‌ نیروها، تأثیر عدم‌ توازن‌ بین‌ متخاصمین‌، انعطاف‌پذیری‌ آستانه‌های‌ جنگ‌ و امكان‌ كاهش‌ تصاعد، در جنگ‌ در حال‌ پیشرفت‌. كمتر كشوری‌ دارای‌ منابعی‌ شبیه‌ ایران‌ و عراق است‌ و مانند آنها توانایی‌ پایداری‌ در برابر چنین‌ جنگ‌ طولانی‌ را دارد؛ اما چندین‌ مورد رقابت‌ طولانی‌ بین‌ قدرتهای‌ منطقه‌ای‌ جهان‌ پیشرفته‌ وجود دارد كه‌ از زرادخانه‌های‌ پیچیده‌ پیشرفته‌ از جمله‌ موشكهاو سلاحهای‌ شیمیایی‌ برخوردارند و یا در حال‌ دستیابی‌ به‌ آنها هستند. ایران‌ و عراق تجلی‌ بسیار مناسبی‌ از این‌ گونه‌ رقابتهای‌ می‌باشند.

 

جنگ‌ ایران‌ و عراق بینشهای‌ عملی‌ سودمندی‌ را درباره‌ جریان‌ تضادهای‌ احتمالی‌ آینده‌ بین‌قدرتهای‌ منطقه‌ای‌ ارائه‌ می‌دهد. از جمله‌ احتمال‌ درگیری‌ مجدد بین‌ ایران‌ و عراق ؛ حتی‌ بینشهای‌ دیگری‌ نیز وجود دارد بویژه‌ در مورد اهمیت‌ بررسی‌ كاهش‌ تصاعد كه‌ می‌تواند به‌ طور موثر در چارچوب‌ تئوریكی‌ مربوط‌ به‌ تصاعد و تضاد در سطح‌ ابرقدرتها شود، این‌ جنگ‌ مدلی‌ را ارائه‌ نمی‌كند، الگوهای‌ جنگی‌ ایران‌ و عراق را نباید به‌ عنوان‌ اصول‌ كلی‌ پذیرفت‌ كه‌ می‌توان‌ آنها را بدون‌ تغییر اصلاح‌ در دیگر تضادهای منطقه‌ای به كار برد، ولی ‌این ‌جنگ‌ محدوده‌ای ‌از احتمالات و عواملی ‌را نشان ‌می‌دهد كه‌ ممكن‌ است‌ برپویایی‌ تصاعد در یك‌ مبارزه‌ بین‌ طرفهای‌ درگیر كاملا" مسلح‌ تأثیر بگذارد.بنابراین‌شكاف‌بین‌تئوری‌وعمل‌رادرتحلیل‌جنگهای‌پیشرفته‌ كاهش‌ می‌دهد.

 

روزشماری‌ كوتاه‌ از جنگ‌ ایران‌ و عراق

 

1980:

 

23 سپتامبر: نیروهای‌ عراقی‌ وارد ایران‌ شدند.

 

28 سپتامبر: عراق پیشروی‌ خود را متوقف‌ كرد و آماده‌ پذیرش‌ آتش‌بس‌ شد.

 

24 تا 25 اكتبر : عراق خرمشهر را تصرف‌ كرد.

 

1981:

 

11ـ5 ژانویه‌ : تهاجم‌ متقابل‌ عمده‌ ایران‌ در اطراف‌ سوسنگرد با شكست‌ روبرو شد.

 

29ـ27 سپتامبر : ایران‌ محاصره‌ آبادان‌ را درهم‌ شكست‌.

 

29 نوامبر تا 7 دسامبر: ایران‌ بستان‌ را باز پس‌گرفت‌ و نیروهای‌ عراقی‌ مستقر در سوسنگرد را به‌ محاصره‌ تهدید كرد.

 

1982:

 

30ـ 22 مارس‌: نیروهای‌ عراقی‌ از محور شوش‌ـ دزفول‌ به‌ عقب‌ رانده‌ شدند.

 

24 آوریل‌ تا 25 مه‌: ایران‌ بسیاری‌ از مناطق‌ خوزستان‌ را بازپس‌ گرفت‌.

 

20 ژوئن‌:عراق اعلام‌ كرد كه‌ ظرف‌ ده‌ روز از تمامی‌ خاك‌ ایران‌ عقب‌نشینی‌ خواهد كرد.

 

13 جولای‌ تا 2 اوت‌: نخستین‌ حمله‌ ایران‌ به‌ خاك‌ عراق به‌ سمت‌ بصره‌ انجام‌ شد كه‌ تلفات‌ سنگین‌ و نتایج‌ بسیار اندكی‌ دربرداشت‌.

 

اكتبرـ نوامبر: پنچ‌ حمله‌ عمده‌ ایران‌ در جبهه‌های‌ مركزی‌ دفع‌ شد.

 

1984:

 

فوریه‌:عراق جنگ‌ نفتكشهارا علیه‌ كشتیهای‌ غیرنظامی‌ ایران‌ آغاز كرد كه‌ تا پایان‌ جنگ‌ متناوباً ادامه‌ داشت‌.

 

22ـ 7 فوریه‌: نخستین‌ جنگ‌ شهرها آغاز شد.

 

24ـ15 فوریه‌: بزرگترین‌ حمله‌ ایران‌ در طول‌ جنگ‌ در جبهه‌ مركزی‌ دفع‌ شد.

 

1985:

 

ژانویه‌ ـ فوریه‌: نخستین‌ حمله‌ عراق پس‌ از 1980 درنواحی‌ جبهه‌ مركزی‌ با شكست‌ روبروشد.

 

25ـ15 مارس‌: دومین‌ مرحله‌ از جنگ‌ شهرها آغاز شد كه‌ به‌ طور متناوب‌ و بسیار محدود تا 30 ژوئن‌ ادامه‌ یافت‌.

 

از نیمه‌ اوت‌ تا دسامبر: حملات‌ هوایی‌ عراق علیه‌ جزیره‌ خارك‌ انجام‌ شد.

 

1986:

 

29ـ9 فوریه‌: ایران‌ شبه‌ جزیره‌ فاو را تصرف‌ كرد.

 

30 ژوئن‌ تا 9 جولای‌: ایران‌ مهران‌ را كه‌ از یك‌ ماه‌ قبل‌ به‌ اشغال‌ عراق درآمده‌ بود، بازپس‌ گرفت‌.

 

12 اوت‌ : نخستین‌ حمله‌ موفق‌ عراق برترمینال‌ نفتی‌ ایران‌ در جزیره‌ سیری‌ و در نزدیكی‌ تنگه‌ هرمز انجام‌ پذیرفت‌.

 

1987:

 

ژانویه‌ ـ مارس‌: اجرای‌ تهاجمات‌ بزرگ‌ ایران‌ در محور بصره‌، كه‌ تلفات‌ سنگین‌ و نتایج‌ بسیار اندكی‌ در برداشت‌.

 

ژانویه‌ ـ مارس‌: سومین‌ مرحله‌ از جنگ‌ شهرها آغاز شد.

 

14 آوریل‌: شوروی‌ اعلام‌ كرد كه‌ 3 نفتكش‌ خود را برای‌ كاهش‌ حملات‌ ایران‌ علیه‌ كشتیهای‌ كویتی‌ به‌ این‌ كشور اجاره‌ خواهد داد.

 

6 آوریل‌ : آمریكا بطور اصولی‌ پذیرفت‌ كه‌ 11 نفتكش‌ كویتی‌ با استفاده‌ از پرچم‌ آمریكاحركت‌ كنند.

 

17 مه‌: ناو آمریكایی‌ استارك‌ به‌ صورت‌ تصادفی‌ مورد حمله‌ هواپیماهای‌ عراقی‌ قرار گرفت‌ و 37 تن‌ كشته‌ شدند.

 

2 جولای‌: شورای‌ امنیت‌ سازمان‌ ملل‌ متحد قطعنامه‌ 598 را برای‌ برقراری‌ آتش‌بس‌ تصویب‌ كرد.

 

22 جولای‌ : آغاز عملیات‌ نصب‌ پرچم‌ آمریكابرروی‌ كشتیها.

 

24 جولای‌ :نفتكش‌ بریجستون‌ كه‌ دارای‌ پرچم‌ آمریكابود با یك‌ مین‌ دریایی‌ برخورد كرد.

 

21 اوت‌: نیروی‌ دریایی‌ امریكا فرماندهی‌ خلیج‌ (فارس‌) را تشكیل‌ داد.

 

نیمه‌ اوت‌ تا پایان‌ 1987: چهارمین‌ مرحله‌ از جنگ‌ شهرها آغاز شد.

 

21 سپتامبر : نیروی‌ دریایی‌ آمریكا كشتی‌ «ایران‌ اجر» را در حال‌ مین‌گذاری‌ در آبهای‌ بین‌المللی‌ توقیف‌ كرد.

 

8 تا 22 اكتبر: آمریكا 3 قایق‌ گشتی‌ ایران‌ را در خلیج‌ (فارس‌) غرِ كرد.

 

ایران‌ یك‌ نفتكش‌ دارای‌ پرچم‌ آمریكا را در آبهای‌ كویت‌ مورد حمله‌ موشكی‌ قرارداد؛ آمریكا سكوی‌ نفتی‌ ایران‌ را منهدم‌ ساخت‌. و ایران‌ با موشكهای‌ كرم‌ ابریشم‌ به‌ ترمینال‌ نفتی‌ كویت‌ حمله‌ كرد.

 

1988 :

 

مارس‌: به‌ خاط‌ وحشت‌ از نفوذ ایران‌ در ناحیه‌ كردستان‌، عراق شهركردنشین‌ حلبچه‌ را مورد حمله‌ شیمیایی‌ قرار داد كه‌ تلفات‌ این‌ حمله‌، هزاران‌ غیر نظامی‌ بود.

 

18ـ17 آوریل‌: عراق «فاو» را بازپس‌ گرفت‌؛ آمریكا دو ناوچه‌ ایران‌ را در یك‌ نبرد دریایی‌ منهدم‌ كرد.

 

پایان‌ ماه‌ ژوئن‌ :عراق ،جزایر مجنون‌ راكه‌ از سال‌ 1985 دراشغال‌ایران‌ بود، بازپس‌ گرفت‌.

 

3 جولای‌: ناو وینسنس‌ آمریكا یك‌ هواپیمای‌ مسافربری‌ ایران‌ رامورد هدف‌ قرار داد و 290 نفر غیر نظامی‌ ایرانی‌ در این‌ حادثه‌ كشته‌ شدند.

 

جولای‌: عراق با حمله‌ به‌ كردستان‌، برخی‌ از ارتفاعات‌ استراتژیك‌ را به‌ تصرف‌ درآورد.

 

نیمه‌ جولای‌ :نخستین‌ تهاجم‌ عراق به‌ ایران‌ پس‌ از گذشت‌ شش‌ سال‌ انجام‌ شد.

 

18 جولای‌ : ایران‌ قطعنامه‌ 598 شورای‌ امنیت‌ را پذیرفت‌.

 

2 اوت‌ : آتش‌بس‌ در جنگ‌ ایران‌ و عراق برقرار شد.

 

 

منبع: مجله‌ سیاست‌ دفاعی‌ ـ شماره‌ 17 ـ زمستان‌ 75

 

چاپ ایمیل

Imageگزارش دكوئیار در روزهای آخر كارش به عنوان دبیر كل سازمان ملل در مورد متجاوز شناختن عراق در جنگ، از سندهای بسیار معتبر و قابل استناد است‌.

 

 

 

 

ناظران 598

 

 

 

از ساعت 30/6 صبح روز دوشنبه 29 مرداد 1367 (20 اوت 1988) به درخواست «خاویر پرز دكوئیار» دبیركل وقت سازمان ملل متحد در تمام طول مرزهای دو كشور عراق و جمهوری اسلامی ایران مقررات آتش‌بس به اجرا گذارده شد1. دستور برقراری آتش‌بس میان دو كشور قبلاً و در پی پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل توسط جمهوری اسلامی ایران از سوی «دكوئیار» صادر شده بود. وی به موجب نخستین بند این قطعنامه، آتش‌بس را اعلام و یك گروه 1300 نفره از نظامیان پاسدار صلح سازمان ملل رانیز مأمور نظارت بر آن كرده بود. این گروه كه اصطلاحاً یونیماگ نامیده می شوند روز 28 مرداد و در آستانه برقراری آتش‌بس در مرز دو كشور مستقر شده بود.

 

ناظران سازمان ملل (یونیماگ‌)

 

براساس قطعنامه 612 مصوب 17 مرداد 1367 شورای امنیت تشكیل شد و در ابتدا مدت 6 ماه مأموریت یافت تا بر آتش‌بس در مرزهای ایران و عراق نظارت كند. اما پس از پایان این مدت، مأموریت گروه 6 ماه دیگر تمدید شد. «یونیماگ‌» متشكل از 1300 نفر بود كه از 24 كشور اعزام شده بودند. این كشورها عبارت بودند از: آرژانتین‌، استرالیا، اتریش‌، بنگلادش‌، كانادا، دانمارك‌، فنلاند، غنا، مجارستان‌، هند، اندونزی‌، ایرلند، ایتالیا، كنیا، مالزی‌، زلاندنو، نیجریه‌، نروژ، لهستان‌، سنگال‌، سوئد، تركیه‌، یوگسلاوی و زامبیا.تعداد اعضای این گروه 350 نفر ناظر نظامی و 615 نفر نظامی بود. از این عده 80 نفر پلیس نظامی‌، 375 نفر مامور مخابرات‌، 130 نفر خدمه هلیكوپتر و 30 نفر دریانورد بودند. همچنین 350 نفر غیر نظامی نیز به انجام امور اداری در گروه اشتغال داشتند.ستاد مركزی «یونیماگ‌» در تهران و بغداد مستقر بود. هر یك از ستادهای مذكور متشكل از مدیریت نظامیان ناظر، مشاور سیاسی ارشد، سخنگوی گروه و سایر نفرات اصلی بود كه به طور متناوب در تهران و بغداد انجام وظیفه می‌كردند. رئیس گروه ناظران یك افسر ایرلندی بود و فرماندهی كل «یونیماگ‌» را ژنرال «اسلاوكویوویچ‌» تبعه یوگسلاوی برعهده داشت.عکس العمل سازمان ملل در مقابل جنگ‌ شورای امنیت سازمان ملل متحد، برای توقف جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه جمهوری اسلامی ایران جمعاً هشت قطعنامه تصویب كرد3؛ قطعنامه‌های شماره 479 ـ 514 ـ 522 ـ 540 ـ 582 ـ 588 ـ 598 ـ 619.

 

در مورد قطعنامه 598 نكته حائز اهمیت این بود كه پیش نویس آن از سوی 5 عضو دائمی شورای امنیت مشتركاً تهیه و به شورای امنیت تسلیم شده بود. شورای امنیت در این فاصله به مشورتهای فشرده خود برای تنظیم پیش نویسی كه حاوی فصل مشترك نظریات دو كشور بود، ادامه می‌داد و این قطعنامه به اتفاق آراء از تصویب شورای امنیت گذشته بود.در قطعنامه 598 از طرفین درگیر درخواست شده بود كه‌ «فوراً در جنگ آتش بس اعلام كرده و آن را رعایت نمایند، نیروهای مسلح خود را تا پشت مرزهای شناخته شده بین المللی به عقب بكشند و اسرای جنگی را آزاد كنند.» شورا در این قطعنامه نگرانی عمیق خود را از استمرار جنگ بین ایران و عراق اعلام كرده بود و اظهار نظر كرده بود كه‌: «چون احتمال افزایش و گسترش جنگ می‌رود قصد دارد كلیه اقدامات جنگی را متوقف كند و یك صلح جامع‌، عادلانه، شرافتمندانه و بادوام بین ایران و عراق برقرار سازد.» شورا در پایان قطعنامه اظهار داشته بود كه به دلیل استمرار جنگ بین ایران وعراق صلح جهانی به خطر افتاده است و در نتیجه تهدید كرده بود كه برابر مواد 39 و 40 منشور سازمان ملل عمل خواهد كرد4.

 

دولت جمهوری اسلامی ایران هر چند معتقد بود كه شورای امنیت در قطعنامه 598 برای نخستین بار با مسئله جنگ برخوردی جدی و بنیادی نموده است‌، ولی به دلیل بعضی ضعفها و نقایص قطعنامه از آن انتقاد و دلائل منطقی بسیاری ارائه كرد. بر این اساس قطعنامه 598 به مدت یك سال به صورت معلق ـ نه رد و نه قبول‌ـ ماند. در این شرائط، جنگ در زمین‌، هوا و دریا ادامه داشت. كشتی‌های جنگی كه برای اسكورت كشتی‌های تجاری به خلیج فارس اعزام می‌شدند به جنگ كشیده ‌شدند.

 

پذیرش قطعنامه از طرف ایران

 

در 12 تیر 1367 ناو جنگی امریكا ـ وینسنس‌ـ به طور عمدی هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران را در جریان یك پرواز عادی بر فراز خلیج فارس مورد هدف قرار داد. در این جنایت 290 مسافر شامل دهها زن و كودك به شهادت رسیدند.

 

سرانجام‌، جمهوری اسلامی ایران در 26 تیر 1367 رسماً به «دكوئیار» اطلاع داد كه به منظور جلوگیری از كشتار و برقراری عدالت و استقرار صلح در منطقه و جهان‌، قطعنامه 598 را می‌پذیرد.

 

در نامه ریاست وقت جمهوری اسلامی ایران چنین آمده بود:

 

"همانطور كه به خوبی استحضار دارید، آتشِ جنگی كه به وسیله رژیم عراق در 22 سپتامبر 1980 با تجاوز علیه تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران آغاز گردید، اینك ابعاد غیر قابل تصوری به خود گرفته است كه كشورهای دیگر و حتی غیرنظامیان بی گناه را نیز در شعله‌های خود گرفته است‌. قتل 290 نفر انسان بی گناه كه با ساقط ساختن هواپیمای ایرباس جمهوری اسلامی ایران به وسیله یكی از كشتی‌های جنگی آمریكایی در خلیج فارس به وقوع پیوست‌، نمونه‌ای بارز در این خصوص است‌. در چنین موقعیتی‌، تلاشهای جناب عالی برای اجرای قطعنامه 598 (1987) حائز اهمیت ویژه‌ای است‌. در این زمینه ما مصمم گردیدیم كه رسماً اعلام داریم جمهوری اسلامی ایران به خاطر اهمیت حفظ جان انسانها و برقراری عدالت و صلح و امنیت منطقه‌ای و بین المللی‌، قطعنامه 598 شورای امنیت را می‌پذیرد. ما امیدواریم كه اعلام رسمی این موضع جمهوری اسلامی ایران به شما در ادامه تلاشهایتان كه همیشه مورد پشتیبانی و استقبال ما بوده است‌، كمك نماید5». سید علی خامنه‌ای‌، رئیس جمهوری اسلامی ایران

 

نقش دکوئیار در روند ایجاد صلح

 

دبیر كل وقت سازمان ملل متحد، 9 روز پس از اعلام رسمی ایران مبنی بر پذیرش قطعنامه 598، در فاصله بین 4 مرداد 1367 تا 26 مرداد همان سال‌، 9 بار با وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران و 6 بار با نماینده دولت عراق برای تعیین نحوه اجرای قطعنامه 598 ملاقات كرد6. «دكوئیار» در 17 مرداد اعلام كرد كه هر دو دولت با ملاقات بین وزرای امور خارجه خود زیر نظر وی موافقت كرده‌اند. این ملاقات بلافاصله پس از استقرار آتش بس بمنظور دستیابی به تفاهماتی برای اجرای سایر مفاد قطعنامه 598 و زمان بندی طرح اجرایی انجام گرفت. سرانجام دولتهای ایران و عراق به دبیر كل سازمان ملل اطلاع دادند كه با پیشنهاد برقراری آتش بس در سپیده دم روز 29 مرداد موافقت می‌كنند.

 

چند روز پس از برقراری آتش بس‌، سفیر هند در سازمان ملل اعلام كرد كه «دكوئیار» به عنوان برنده جایزه «تفاهم بین المللی در سال 1987» برگزیده شده است‌. این جایزه از سال 1965 به شخصیت‌هایی كه به تفاهم و دوستی بین المللی كمكهای شایانی بكنند، اعطا می‌گردد. جایزه «تفاهم بین المللی‌» به انگیزه نقش پیگیر و تلاشهای صمیمانه «دكوئیار» در ایجاد آتش بس در جنگ ایران و عراق به وی اعطا شد. این جایزه به نام نهرو نخستین نخست وزیر هند پس از دوره استعمار انگلیس، نامگذاری شده است و از جمله برندگان آن عبارتند از: اوتانت‌، مارتین لوتركینگ‌، نلسون ماندلا، ایندیرا گاندی و اولاف پالمه. دكوئیار احساس خود را در مورد رابطه‌اش با مقامات ایرانی، طی مصاحبه‌ای در سوئد چنین بیان كرد: «من همیشه دارای رابطه‌ای بسیار پایدار و مداوم با مقامات ایرانی بوده ام بنابراین دلیلی برای گلایه از جمهوری اسلامی ایران ندارم‌. بالعكس باید بگویم من از اعتمادی كه همیشه مقامات ایرانی به دبیر كل داشته‌اند، سپاسگزارم‌...»

 

معرفی متجاوز

 

گزارش دكوئیار در روزهای آخر كارش به عنوان دبیر كل سازمان ملل به شورای امنیت در مورد متجاوز شناختن عراق در جنگ، از سندهای بسیار معتبر و قابل استناد است‌. همچنان كه از جملات این سند سازمان ملل استنباط می‌شود، وی از آغاز با اطلاعات دقیقی كه داشته‌، و گزارش‌ها و تجزیه و تحلیلهایی كه دریافت می‌كرده‌، عراق را آغاز كننده این جنگ می‌دانسته است‌. وی در این سند با صراحت می‌گوید:«درباره بند 6 عناصری از موضع طرفین پیرامون این بند برای من مشخص بود. این یك واقعیت است كه توضیحات عراق برای جامعه بین المللی قابل قبول و كافی نیست‌. بنابراین رویداد برجسته‌ای كه تحت عنوان موارد نقض بدان اشاره كردیم (نقض حقوق بین المللی‌، استفاده غیر قانونی از زور و عدم احترام به تمامیت ارضی یك كشور كه مسئولیت مخاصمه را به دنبال دارد) همانا حمله 22 سپتامبر 1980 علیه ایران است كه باتوجه به منشور ملل متحد و اصول شناخته شده قابل توجیه نیست و موجب مسئولیت مخاصمه است‌. حتی اگر قبل از شروع مخاصمه برخی تعرضات از جانب ایران به خاك عراق صورت گرفته باشد، چنین تعرضاتی نمی‌تواند توجیه كننده تجاوز عراق به ایران باشد. تجاوزی كه اشغال مستمر خاك ایران را در طول مخاصمه در پی داشت‌. این تجاوزی است كه ناقض ممنوعیت كاربرد زور است كه یكی از اصول حقوق بین المللی است، به عنوان مثال من به درخواست یك یا هر دو طرف در موارد متعددی هیأتهای كارشناسی برای تحقیق درباره موارد نقض از قبیل استفاده از تسلیحات شیمیایی‌، حمله به مناطق غیر نظامی و بدرفتاری با اسرای جنگی به صحنه نبرد اعزام كردم.با كمال تاسف این گزارشها حاكی از وجود شواهدی از موارد نقض جدی حقوق انسانی است‌. در یك مورد موظف بودم با تأسف عمیق این یافته كارشناسان را شاهد باشم كه سلاح شیمیایی علیه غیر نظامیان ایران در منطقه‌ای در نزدیكی یك شهر عاری از هر گونه حفاظت در برابر این حملات به كار رفته بود»8.

 

 

 

پاورقی:

 

1ـ روزنامه جمهوری اسلامی؛ 29/5/1367

 

2- The United nations Iran – Iraq military observer group (Unimag).

 

3ـ سازمان ملل متحد، مسئولیت حفظ صلح و امنیت بین المللی؛ ناصر ثقفی عامری‌؛ انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه؛ ص 174

 

4ـ میر سعید قاضی، علی؛ زندگی‌نامه دبیر كل‌های سازمان ملل و فعالیت‌های سیاسی آنها؛ انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه؛- ص 383

 

5ـ هدایت، عباس؛ شورای امنیت و جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران؛ انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی؛ ص 171

 

6ـ میر سعید قاضی؛ همان؛ ص 384

 

7ـ روزنامه اطلاعات؛ 18/4/1367

 

8ـ روزنامه كیهان؛ 28/4/1373

یك ماه جنگ، برای یك عمر صلح

  چاپ ایمیل
 

امروز همگان به خوبی نتایج مثبت اقدام امام خمینی در پایان دادن به جنگ تحمیلی را با سرنگونی رژیم خون‌آشام صدام حسین مشاهده می‌نمایند.

 

 

 

 

 

یك ماه جنگ، برای یك عمر صلح

 

بازخوانی تحمیل 598 بر دشمن

 

دکتر حسین علایی

 

 

در تاریخ ایران و جنگ تحمیلی هشت ساله رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، 27 تیر ماه سال 1367، روز مهمی است. در این روز، امام خمینی (ره) که بزرگترین مقاومت تاریخی مردم ایران در برابر دشمن را شکل داده بودند و بزرگترین تهاجم نظامی به ایران را با حماسه‌آفرینی‌های بی‌شمار رزمندگان اسلام دفع کرده، دشمن را از خاک عزیز ایران بیرون رانده و لبه تیز جنگ را به خاک دشمن کشانده بودند، تصمیم گرفتند با پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد، به ادامه جنگ پایان دهند، زیرا احساس می‌کردند که ادامه جنگ از این به بعد، به سود دشمن تمام خواهد شد.

 

قطعنامه 598 در حدود یک سال پیش از آن و در حالی تصویب شد که شهر فاو عراق در تصرف رزمندگان اسلام بود و با انجام عملیات کربلای 5، رزمندگان اسلام به سوی دروازه‌های مهمترین شهر جنوب عراق؛ یعنی «بصره» پیشروی می‌كردند. در آن زمان، ایران در اوج قدرت عملیاتی خود بود و ماشین جنگی صدام نیز زیر ضربات عملیات تهاجمی سپاه اسلام قرار داشت.

 

رژیم بعثی عراق که گمان می‌کرد جمهوری اسلامی ایران، قطعنامه 598 را به عنوان «مبنایی برای پایان دادن به جنگ تحمیلی» نخواهد پذیرفت، آن را مدتی پس از تصویب پذیرفت، ولی ایران در آن هنگام، بر این باور بود که برای رسیدن به یک صلح عادلانه، باید برخی از بندهای این قطعنامه جابجا و ترتیب بندهای آن عوض شود؛ بنابراین، قطعنامه را نَه رد کرد و نه آن را مورد پذیرش فوری قرار داد.

 

جمهوری اسلامی ایران بر این باور بود که پس از بند مربوط به آتش‌بس، باید بند مربوط به تعیین متجاوز درج شود تا رژیم بعثی صدام، دیگر هوس تجاوز و حمله به هیچ کشوری را در سر نپروراند. به هر حال، در روز 27 تیر ماه سال 1367 هجری شمسی، امام خمینی (ره) با پذیرش «قطعنامه و آتش‌بس» موافقت كرده و در آن مقطع، آن را به مصلحت انقلاب و نظام دانستند و فرمودند: ما در چهارچوب قطعنامه 598 به صلحی پایدار فکر می‌کنیم و این به هیچ وجه تاکتیک نیست.

 

تصور همگان بر آن بود که با پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، حکومت صدام که پس از ناکامی‌های بی‌شمار، سال‌ها حرف از آتش‌بس می‌زده است، از این كار ایران استقبال خواهد كرد و تبادل آتش در جبهه‌های جنگ پایان خواهد یافت و فوراً آتش‌بس برقرار خواهد شد، ولی این‌گونه نشد و ارتش بعثی عراق، درست سه روز پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، تهاجم دوباره و گسترده خود را در روز 31/4/67 به استان خوزستان آغاز كرد.

 

در این اوضاع، رژیم صدام با استفاده از شش لشکر مانوری ارتش بعثی و با سرعت تمام، یک بار دیگر از مرزهای بین‌المللی گذشت و همچون روزهای آغازین جنگ تحمیلی، تهاجم گسترده خود را آغاز كرد و در استان خوزستان تا نزدیکی‌های شهر اهواز به پیشروی خود ادامه داد و موفق شد با لشکرهای 4 و 5 زرهی مکانیزه، جاده اهوازـ خرمشهر را برای بار دوم به اشغال خود درآورد و خرمشهر را نیز در محاصره قرار دهد.

 

ین اقدام ارتش بعثی عراق مشخص کرد که «تصور دشمن از ضعف کشور و نیروهای خودی»، موجب بروز جنگ و هوس‌های جاه‌طلبانه می‌شود. همان‌گونه که در آغاز تهاجم گسترده ارتش عراق به ایران در آخرین روز شهریور ماه سال 1359 نیز همین تصور، موجب آغاز یک جنگ بزرگ از سوی رژیم بعثی صدام شد، ولی این برداشت و تصور رژیم صدام خیلی زود نقش بر آب شد و رزمندگان اسلام یک بار دیگر، دفاع در برابر ارتش دشمن را برای آزاد سازی خاک میهن عزیز و پشیمان کردن دشمن آغاز کردند و مردم هم دریافتند که تنها «خواست آنان برای صلح» و «نجنگیدن با دشمن»، موجب پایان جنگ و درگیری‌ها نمی‌شود، بلکه در شرایط تجاوز همه‌جانبه دشمن با «حماسه آفرینی و ایستادن در مقابل اراده خصم»، صلح و آرامش به ارمغان می‌آید و باید قوی بود تا دشمن طمع تجاوز را از سر خود به در کند.

 

دشمن در جنگ جدید خود، می‌خواست دوباره خرمشهر را به اشغال ارتش بعثی درآورد و سرزمین‌های بیشتری از جنوب ایران را تصرف و ضربات سنگین نظامی به رزمندگان اسلام وارد کند، ولی پیروان امام خمینی (ره) یک بار دیگر «قدرت خلق حماسه» خود را به دشمن نشان دادند و همه توان خویش را برای دفع تجاوز جدید ارتش بعثی به کار گرفتند و توانستند سه شبانه روز با نبرد مداوم و سخت، ارتش صدام را از ادامه حملات در خاک ایران بازدارند و به عقب برانند.

 

امام خمینی (ره) در حالی که خرمشهر در معرض سقوط احتمالی دوباره قرار گرفته بود، به وسیله فرزندشان، مرحوم حاج احمد آقا(ره) به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیام دادند: «باید متر به متر بجنگید. اینجا نقطه حیاتی کفر و اسلام است؛ یعنی نقطه شکست و پیروزی، یا اسلام (است) و یا کفر».

 

این پیام، روح حماسی در بین رزمندگان اسلام را به اوج خود رسانید و مردم ایران را در برابر خوی جنگ‌طلبانه دشمن برای یک بار دیگر بسیج کرد. همه علاقه‌مندان به امام به جبهه‌ها، هجوم بردند، آیت‌الله خامنه‌ای، امام جمعه تهران که رئیس جمهور وقت هم بودند، در پیامی به ملت ایران اعلام کردند: «من به جبهه رفتم، شما هم بیایید».

 

مردم نیز یک بار دیگر احساس کردند دشمن به هیچ چیز، پایبند نیست و می‌خواهد دوباره سرزمین‌های ایران عزیز را به اشغال خود درآورد. آنان تحت تأثیر شدید مظلومیت خمینی کبیر در دنیای نامردی‌ها و ظلم و جور به یاری او شتافتند و راهی جبهه‌های نبرد شدند تا با همه توان خود در برابر دشمن بایستند و به دشمنی که قدرت او حالا چند برابر توان روزهای آغازین جنگ تحمیلی شده بود، نشان دهند که باز هم «سلاح شهادت است که پیروزی خون بر شمشیر را به ارمغان می‌آورد».

 

بسیجیان داوطلب قهرمان با توکل بر خداوند بزرگ، تحت هدایت فرماندهان یگان‌های رزمی سپاه که خود پیشاپیش رزمندگان لشكرها و تیپ‌ها می‌جنگیدند، موفق شدند هیجده تیپ زرهی و مکانیزه ارتش بعثی عراق در تهاجم به خوزستان را برای یک بار دیگر مورد حمله قرار دهند و آنها را وادار به عقب نشینی كنند.

 

رژیم بعثی صدام، پس از ناکامی در «اشغال دوباره خرمشهر و سرزمین‌های جنوب اهواز» در تاریخ 3/5/67 حملات جدیدی را از غرب کشور و با کمک سازمان منافقین، که آنان را از سال‌ها قبل تجهیز کرده و آموزش داده بود، آغاز کرد. نیروهای جنگی منافقین پس از تصرف شهر «سر پل ذهاب» و شهر «کرند» غرب با کمک ارتش بعثی صدام، خود را به اسلام‌آباد رساندند و از آنجا با نفربرهای دارای چرخ لاستیکی که از پیش برای آنها تهیه شده بود، روانه تصرف تهران شدند تا بتوانند با اشغال تهران، حکومتی طرفدار رژیم صدام و آمریکا در ایران تشکیل دهند.

 

در واقع، صدام با کمک سازمان منافقین، می‌خواست در آن اوضاع، همه سرزمین ایران را به اشغال خود درآورد. پندار صدام بر این بود که پذیرش قطعنامه 598، علامت جدی بر ناتوان شدن ایران است و این فرصت طلایی برای جبران شکست‌ها و ذلّت‌های گذشته در برابر قوای سلحشور ایران است، برای همین، اعضای سازمان منافقین را این‌گونه توجیه کرده بودند که در تهاجم به سرزمین ایران، با هیچ مقاومت مهمی روبه‌رو نخواهند شد و سرکرده منافقین هم به نیروهای عازم تهران خود، گفته بود که «جمع‌بندی نهایی، در میدان آزادی تهران».

 

سران منافقین مطمئن شده بودند به آرزوی خود برای به دست آوردن قدرت و تحمیل خویش بر ملت ایران، تنها از راه گذر از مرز عراق و حمله به مردم ایران و با کمک‌های بی‌دریغ صدام به آنان، خواهند رسید. آنان گمان می‌کردند با حرکت به سمت تهران، فرش قرمز برای اشغالگران و همدستان صدام و هم‌پیمانان آمریکا، پهن خواهد شد. ساعت‌های اولیه تهاجم هم بر خوش خیالی آنها افزود، به گونه‌ای که توانستند حرکت خود را تا تنگه چهار زِبَر در چهل کیلومتری غرب کرمانشاه بدون روبه‌رو شدن با مقاومت جدی، ادامه دهند، ولی رزمندگان و مردمی که هنوز در حال سرکوب و بیرون راندن دشمن بعثی از جنوب کشور بودند، پس از آگاهی از هجوم ارتش صدام و سازمان منافقین در غرب کشور، همچون صاعقه بر سر آنها فرود آمدند و نبرد «فروغ جاویدان» را به عملیات «مرصاد» برای منافقین بی‌تدبیر، تبدیل کردند و آنان را به دام انداختند و از هوا، روبه‌رو و پهلو، مورد حملات گسترده خود قرار دادند و بیشترین تلفات دوران حیات سازمان منافقین را به آنان وارد کردند.

 

در این درگیری‌های گسترده، سازمان نظامی منافقین، تا اندازه زیادی متلاشی و به آنان نشان داده شد که با پرورش یافتن در دل دشمن، نمی‌توان راهی برای ورود به درون ملت ایران پیدا کرد و با توهم ضعف از ایران اسلامی، نمی‌توان به حکومت بر مردم متنفّر از آنها رسید و نمی‌توان به سادگی دشمن خارجی را بر مردم سلحشور ایران چیره کرد.

 

باز هم محاسبات نادرست رژیم بعثی عراق از قدرت نظامی جمهوری اسلامی، همچون روزهای آغازین جنگ، پیامدهای وحشتناکی برای آن کشور به دنبال آورد، زیرا صدام توانمندی‌های خود را زیاده از حد تصور و برآورد می‌کرد و می‌پنداشت که علاوه بر چندین برابر شدن تجهیزات نظامی خود نسبت به سال‌های اولیه جنگ و با کمک و پشتیبانی تسلیحاتی گسترده شوروی و برخی کشور‌های اروپایی، از جمله فرانسه و آلمان از وی و با توجه به حضور نظامی ناوگان جنگی آمریکا در خلیج‌فارس در حمایت از صدام و حمله به هواپیمای مسافربری ایرباس جمهوری اسلامی ایران و ساقط کردن آن در اوایل بهار سال 1367 در تنگه هرمز، حریم امنی را برای عملیات دوباره ارتش صدام در خاک جمهوری اسلامی ایران فراهم آورده است.

 

در آن زمان، رژیم صدام، قدرت نظامی خود را به همراه توان نظامی و اطلاعاتی شیطان بزرگ در خلیج‌فارس، در برابر رزمندگان سلحشور اسلام محاسبه می‌کرد. همچنین از سوی دیگر، این رژیم، برای ضعف توان نظامی ایران در آن مقطع، وزن سنگینی را لحاظ می‌كرد و باز هم فراموش کرده بود که انقلاب اسلامی، «کمی قدرت نظامی و تسلیحاتی خود» را با اتکا به «تعهد و ایمان قوی نیروهای مسلح خود و نیز بسیجیان داوطلب» و «توده‌های مردم وفادار به انقلاب اسلامی» و «انسان‌های عاشق و مقلّد امام خمینی (ره)» جبران می‌کند و این رخدادی بود که در جنگ دوم صدام، علیه جمهوری اسلامی ایران، رخ داد و ارتش بعثی با ذلّت هرچه تمامتر، به وسیله رزمندگان اسلام از خاک عزیز ایران عقب رانده شد.

 

جنگ جدید ارتش بعثی عراق، علیه جمهوری اسلامی ایران که با دو محور پیشروی؛ یکی از سمت غرب کشور به سوی تهران و دیگری در راه جنوب ایران برای پیشروی در خاک خوزستان طرح‌ریزی شده بود، به مدت حدود یک ماه و تا اواخر مرداد ماه 1367 طول كشید، ولی حضور گسترده رزمندگان سلحشور، فرماندهان شجاع سپاه اسلام و فرماندهی جنگ در صحنه‌های نزدیک به محورهای جدید پیشروی دشمن و نیز حضور با شکوه ملت عزیز در حمایت پرشور از رزمندگان اسلام و همچنین عزم جدی مسئولان کشور برای جنگیدن با دشمن تا رسیدن به صلح، موجب شد که رژیم بعثی عراق پس از روبه‌رو شدن با ناکامی‌های جدید و در حدود یک ماه پس از تهاجم گسترده و همه جانبه خود و پس از شکست دوباره و نیز رانده شدن از خاک ایران عزیز، تن به آتش‌بس دهد؛ بنابراین، با تحمیل پذیرش قطعنامه 598 از سوی رزمندگان اسلام به دشمن، در تاریخ 29/5/1367 آتش‌بس در جبهه‌های جنگ برقرار شد. بدین ترتیب، قدرتی را که آمریکا، شوروی و اروپا با کمک مالی فراوان کشورهای مرتجع عربی برای سرکوبی انقلاب اسلامی در اختیار رژیم صدام گذاشته بودند، نزدیک دو سال بعد، علیه یکی از دولت‌های همراه عراق در جنگ تحمیلی به کار رفت و ارتش متجاوز بعثی عراق، با تمام توان خود، راهی اشغال کشور همسایه دیگرش کویت شد و مصیبت جدیدی را برای مردم منطقه ایجاد كرد. این اقدام صدام، موجب لشكرکشی گسترده آمریکا به خاور میانه و اشغال نظامی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس، به منظور بیرون راندن قوای صدام از کنار چاه‌های نفت خاورمیانه شد.

 

سرانجام، جمهوری اسلامی ایران، یک بار دیگر با حضور همه‌جانبه مردم و نیروهای مسلح در جبهه‌های نبرد، تجاوز جدید دشمن را دفع كرد و با پذیرش قطعنامه 598 «ابتکار عمل در برابر خواست دشمن» را در شرایط مناسب به دست خود گرفت و با پایان دادن به جنگ تحمیلی، چهره جنگ‌طلب صدام را برای جهانیان آشکار کرد و موفق شد سگ‌ هاری را که آمریکا و شوروی و هم‌پیمانان عرب آنها، برای نابودی انقلاب اسلامی به جان کشور عزیز ما انداخته بودند به سوی خودشان روانه كند.

 

آمریکا و کشور‌های عربی، پس از حمله صدام به کویت، به خوبی احساس کردند که پرورش موجود شروری به نام صدام، چه زیان‌های بزرگی برای بشریت به ارمغان آورده است.

 

آنان این بار برای چیرگی بر صدام، خود عامل مصیبت بزرگتری برای مردم عراق شدند و با اشغال عراق، موج جدیدی از کشتار و خونریزی‌ها و دربه‌دری‌ها را برای ملت عراق به ارمغان آوردند و خاورمیانه را دچار بی‌ثباتی و ناامنی ساختاری كردند.

 

امروز همگان به خوبی نتایج مثبت اقدام امام خمینی در پایان دادن به جنگ تحمیلی را با سرنگونی رژیم خون‌آشام صدام حسین و اعدام وی و نیز متلاشی شدن ارتش بعثی و درگیر شدن آمریکا را در باتلاق عراق، مشاهده می‌نمایند.

 

 

منبع: سايت بازتاب ۲۷ تير ۱۳۸۶